بسم الله الرحمن الرحیم
اگر در مرحله و در معرکه نباشی، حیات طیبه و در پی آن دریافت طیبه ای نخاهی داشت و حیات تو حتا اگر آمیخته به بعضی از رفتارهای دینی باشد، حیات ناقص و ناکارامدی در نظام خداوندی است.رادیوی ناقص، چیزی پخش نمی کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
شاه میخاست همهی مردم را بی دین کند، حتا به زور. جمهوری اسلامی هم با زبان حال میگوید همهتان بادین باشید ولو به زور -حالا دین به کدام روایت؟ خدا داند*. هیچ کدام این 2 درست نیستند. باید برای مردم امکان انتخاب و حیات آزادانه قائل شد برادر!... ولایت فیقه برای مومنین به آن محقق میشود، نه کسانی که که اساسا فقه را قبول ندارند، چه رسد به فقیه!
*روایت رسمی اش میشود کتب شهید مطهری و صحیفهی امام، و فرمایشات رهبر که تبدیل میشوند به بخش نامه و بیلبورد مناسبتی و 4 تا کلاس و مسابقهی مهجور در دست گاه آموزشی. ولی تا دلتان بخاهد، روایات غیر رسمی داریم: دین از نگاه نیروی انتظامی. دین از نگاه معاون سینمایی وزارت ارشاد، دین از نگاه مراجع اَخباری که صدایشان کلفت است و دین از نگاه هر کسی که میز دارد در حکومت دینی....
بسم الله الرحمن الرحیم
علمای اسلام، نور دیدهی اسلام و چراغ ظلمات اند. ولی نباید اندیشید که ایشان معیار شناخت دین هستند. دین باید این ها را تایید کند، نه ایشان دین را. دین همه چیز ما را باید تایید کند. هیچ چیزی تسلط بر دین ندارد که بخاهد دین را امضا کند، بلکه دین حق، خود امضا کنندهی همهی امور است. نباید حب عالم ما را از حب علم بیندازد و حجاب ما بشود، نباید ما قبله را اشتباه فرض کنیم. پیشنماز هم خود رو به قبله نماز میگذارد، و اگر مردم به سمت پیشنماز ، نماز گذارند، بت پرستی کرده اند. البته عالم حقیقی، خود این ها را به مردم گوش.زد میکند و خود، حقیقت را عیان میسازد و این، نشان.ی بر حقانیت اوست...
بسم الله الرحمن الرحیم
کار دین(فرهنگ) مثل پیکرتراشی است. با کیفیات متفاوت و ابزار متفاوتی انجام میشود.جایی لازم است با چکش ضربه بزنی، وجایی لازم است با سمبادهی نرم کار کنی.
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام بر شما،
((ن)) عزیز، جدیدا کامنتی برای پست "نظام شاعرانه.ی عالم" گذاشته بود، که پاسخ.ش چون طولانی بود، پست نمی شد. بنده کل جریان رو این جا آوردم.
ن:
شاعرانگی یعنی چی ؟
اگه شاعرانگی به معنای استفاده از زیبایی های لفظی و ادبی باشی اشکال نداره ....هرکس استفاده کنه زیباست و عاقلانه هم است
اما اگر شاعرانگی به معنای حرفای ذوقی و احساسی باشه و عنصرش خیال و دل و عاطفه باشه اینجا با عقل درگیر میشه ...
و اونجایی هم که من با شاعرانگی ها درگیر میشم همینجاست ..حالا میخواد هایدگر باشه میخواد شازده ....
پاسخ
سلام، مگر استفاده از زیبایی های لفظی بدون خیال و ذوق و عاطفه ممکن است؟ ... و مگر فهم هایدگر بی آن که شاعر فرض شود، امکان دارد؟... و مگر نه این که فردوسی و نظامی و سعدی و حافظ حکمای سترگ تاریخ هستند که بسیار بالاتر و والاتر و محبوب تر و موثر تر از امثال ابن سینا -در مقام فلسفه اش- و ملا صدرا ایستاده اند؟ و مگر مراد این پست، اعلام همین نبوده است، که هویت شعر، ضدیتی با عقل ندارد؟ و اگر دل(قلب) را با عقل ضد می دانید، چه می کنید با قرآن که اساسا تعقل را فعل قلب می داند؟ و استقلالی برای عقل قائل نیست!
پاسخ ن :
بله ممکن است ....
من هایدگر رو فهمیدم در حالی که شاعر فرضش نکردم ... وامکان داره ...بله بدون عاطفه و خیال هم میتوان از زیبایی های لفظی استفاده کرد ...فرض شما اینه که خدا عاطفه داشته پس ...که اومده حرفای لفظی زده ....
گیشه ملاک حقانیت چیزی نیست .... اگه سعدی و حافظ و فردوسی شهرت بیشتری دارند دقیقا به همان دلیله که امروز محمد رضاحکیمی خیلی ناشناخته تر از گلزاره ...وکتابای صادق هدایت خیلی بیشتر از رضا امیرخانی خونده میشه ...و این ها دلیل بر حقانیت نمیشه ...
پس هرچی موثر تر و معروف تر بود لزوما بهتر هم نیست
حافظ و سعدی و فردوسی هم به خاطر شعرشون ایستاده اند نه صرفا به خاطر محتواشون ...
قدرت شعریشون بالا بوده و شعراشون قوی بوده
شعر اگه بخاد حرفی بزنه اون حرف لزوما درست نیست ذاتا غلط هم نیست ... شعر هر حرفی میزنه اشتباه نیست...هر حرفی هم میزنه درست نیست ....اصلا بحث من اینجاست که شعر قابلیت این رو نداره که خودش رو اثبات یا رد بکنه شعر نهایتا میتونه زیبایی و قدرت بیانی و لفظی خودش رو اثبات بکنه و به گوش خواننده و به دلش بشینه اما شعر توان این رو نداره که حقانیت خودش رو اثبات کنه و حتی شعر قادر نیست حقانیت خودش رو اثبات کنه مگر اینکه استدلالی رو به زبان ادبی بگیم که باز اون هم خیال نیست عقلانیت با زبان شعر است نه شعر ...یعنی صرفا نظم است گویی که داری منظومه ی ملاهادی میخوانی...یعنی اگه شعری حرفی بزنه اون حرف قابلیت استناد نداره ....یعنی دلیل محسوب نمشه اصلا از نظر منطقی استناد به شعر مغالطه محسوب میشه . دقیقا فرقی نمیکنه فردی استناد کنه به فیلم مرد عنکبوتی یا بتمن یا سوپرمن یا ...و بگه انسان میتونه پرواز کنه و از دستش تار بیاد بیرون چون توی فیلم اومده ...
استناد به شعر دقیقا چنین حالتی داره .
پاسخ:
1- فکر می کنم که هایدگر رو نفهمیدی ، و قول خودت ، اثبات کننده نیست.
2- بدون عاطفه نمی توان از زیبایی بهره برد. چرا که عطوفت، فعل قلب است، قلب، منطعف به امور می شود، و آن ها را زیبا یا زشت مییابد.خدا قلب دارد و عاطفه، و برای اهل حدیث لازم نیست که بگویم : انّ العلیُ قلب الله
3- قیاس سعدی و حافظ با گلزار باطل هست. لحن قرآن شاعرانه است(در سبک های مختلف) و اصولا هر کس که بخاهد با قرآن معارضه کند، مجبور است با لحن شاعرانه سخن بگوید. و اگر قرآن این گونه نمیبود، و معصوم در لحن و بیانش از عاطفه و خیال استفاده نمی کرد، مردم از دورش می گریختند و مخاطبین دین، به اندازهی مخاطب.ین فلسفهی تحلیل زبانی می شدند(حدودا!) و دین مهمل (بی کاربرد) می شد. البته قرآن شعر نیست، به این معنا که متاثر از "نفس" نیست. اما دلیل توفیق حکمای شاعر در تاریخ، این بوده که فهم کرده بودند که حکمت را باید با نرمای ادبیات و ذوق به خورد مخاطب داد، تا بر جانش شیرین آید. و ابن سینا و ملاصدرا، در زمان خودشان هم اقبال عمومی نداشتند و اساسا برای عموم نمی نوشتند. زبانشان زبان متکلف و مصطلحی بود، که مردمگریز بود و مردم هم اصولا نیازی به جست و جو برای فسلفهی الهی نداشتند ، چرا که شالوده های زیستشان را، از اهل بیت عصمت و روات حدیثشان می گرفتند. دینی که بدان معتقد و مطمئن بودند و فلسفه ای که بدان جاهل و مردّد. (و مردمان دشمن آن اند که نمیدانند) در مورد پایایی حافظ و سعدی ، باید عرض کنم که چون کلام این عزیزان، حاوی حقیقت بوده ، و البته بسیار زیبا و نغز، پایا و ماندگار شده و پدیده ای مثل گلزار یا الناز شاکر دوست، یا ابی، اصولا ماندگار نیستند و عمر محدودی دارند.
شعر خودش را در حوزهی قلب شما وارد می کند و در مورد اثباتش باید در حوزهی قلب صحبت کرد عزیزم. وقتی فروغ می گه: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.... اهلش احساس سرما می کنند. شعر نحوی از حیات رو خلق می کند!!... شعر خیلی خیلی عالی، خودش رو توی قلب تو ثبت می کند و وقتی هم وارد قلب شد، با دشمن خودش شروع به ستیزه می کند، و دوست خودش را تقویت.
اهل منطق بپذیرند یا نپذیرند، مغالطه بخانند یا نخانند، عقلای بشر، هزاران سال هست که با استناد به "ادبیاتی" که عقلانی و درست میدانندش "زندهگی" می کنند. مثل ها ، در ادبیات همهی دنیا، حضور به شدت موثری دارند و همیشه، خودشان را با لحن "حکمت" ، زیبا و ساده ظاهر می کنند.
در مورد جریان ملا هادی باید بگم که کمترین کار ادبی ای که یک متعقل(کسی که تلاش می کند خردورزی کند) انجام می دهد، این هست که از تکنیک مثال استفاده می کند. و مثال زدن بدون تخیل، امری محال است :)
یا حق...
بسم الله الذی لا اله الا هو
ظاهرا فرق باید باشد بین مرجع و مَتبَع، وگرنه نمیفرمود: فارجعو ، میفرمود: فاتبعو ، به نظرتان میشود این را به آقایان فهماند؟
بسم الله الحفیط
از میان تمام معجزه ها، قرآنِ محمّد* ماند....فاتو بسوره من مثله ودعو شرکائکم...
معجزهی محمد، منطق محمد است... و کدام زیباشناسیست که در گلستان عالم، گلی خوش بوتر از این بجوید؟...
· اللهم صل علی محمد و آل محمد...
بسم الله الرحمان الرحیم
خاک بر سر فرهنگی کنند که به جای آن که کانون ازدواج راه بیندازد، کانون ترک خودارضائی راه میاندازد و اسم خودش را هم میگذارد اسلامی!... اگر خاک بر سر این فرهنگ-این مدل دین داری- بریزیم و در تاریخ دفنش کنیم، بعدا میتوانیم از خداوند بخاهیم تا رزق دیگری برای ما قرار دهد .
بسم الله الرحمان الرحیم
عالم مومن عالم دیگری است. پس به هر جا که وارد شود، و به هرچیز که بنگرد، جز آن چه دیگران میبینند ، خاهد دید. مومن با چشم حکمت به همهی عالم مینگرد، پس حتا اگر ((جدایی نادر از سیمین)) را هم ببیند، به جای این که از انقلاب اسلامی ناامید شود، یا هر خزعبل دیگری که کارگردان اثر خاسته است، تصمیم میگیرد که در صدق لسان و عمل، بیشتر بکوشد... از این رو، ما نباید حساب مومن و شیعه را با حساب دیگران ببندیم، بلکه مومن به خدا، چون رزق و طعامش متفاوت است، آثارش نیز متفاوت از دیگران است.