بسم الله الرحمن الرحیم
دشمن تو، گرگ شببیدار گرگ.خاری است... وای از من و تو که در مقابل چنین دشمن سفّاک و هوشمندی، در خاب غفلت به سر بریم.....
بسم الله الرحمن الرحیم
علمای اسلام، نور دیدهی اسلام و چراغ ظلمات اند. ولی نباید اندیشید که ایشان معیار شناخت دین هستند. دین باید این ها را تایید کند، نه ایشان دین را. دین همه چیز ما را باید تایید کند. هیچ چیزی تسلط بر دین ندارد که بخاهد دین را امضا کند، بلکه دین حق، خود امضا کنندهی همهی امور است. نباید حب عالم ما را از حب علم بیندازد و حجاب ما بشود، نباید ما قبله را اشتباه فرض کنیم. پیشنماز هم خود رو به قبله نماز میگذارد، و اگر مردم به سمت پیشنماز ، نماز گذارند، بت پرستی کرده اند. البته عالم حقیقی، خود این ها را به مردم گوش.زد میکند و خود، حقیقت را عیان میسازد و این، نشان.ی بر حقانیت اوست...
بسم الله الرحمن الرحیم
طرف مشورت مومن اولا، کسی است که، در نظر و عمل، مربوب به تربیت اسلامی باشد. فذکّر!
بسم الله الرحمن الرحیم
زنان مسلمان.ی که قائل به حجاب نیستند، اغلب یا دچار ضعف مفرط عقل.انی اند یا دچار جهل مفرط و بار سنگین.ی از سوء تفاهم. پر واضح است که نحوهی برخورد با کس.ی که از روی ضعف عقلان.ی یا جهل خطا میکند، باید با برخورد با کس.ی که از روی کفر خطا میکند متفاوت باشد، و اگر غیر این صورت گیرد، قطعا جرم و ظلم خاهد بود...
بسم الله الذی جعل کل شی فی موضع.ه
به نام خدایی که هر چیزی را در جای خودش قرار داد...
اسلام میگوید شهوت جنس.ی در سبیل حلال باید به طور کامل تامین شود، و تامین نشدن.ش خسارت زاست و همهی مدیریت.ش را صرف نهی از حرام و تدبیر همسرداری میکند. ولی در مورد شهوت شکم، میگوید باید به حد کفاف قناعت کرد و ابدا پرخوری نکرد. این از آن روست که نکاح (sex ) از حیث شهوانی غذای روح شهوت است و از حیث عاطفی ، غذای نفس. و جسد، تنها واسط این هاست. ولی طعام، قوت جسد و لذت روحِ ((قوّه)) است و نقش نفس، این وسط خیلی کمرنگ.تر است ، نسبت به نکاح و زواج. اساسا ازدواج به این خاطر که دو نفس انسانی در سبیل طاعت الله و خوشنودی خدا در تعامل اند، مرتبهی اعلایی دارد و اصلا در حدیث نبوی داریم که خداوند از هیچ پیوندی به اندازهی ازدواج خوش.ش نمیآید؛ و همین ها برای کسی که به.ش معتقد است، ثابت میکند که کلاس نکاح، خیلی بالاتر از کلاس طعام است! اسلام وقت نکاح میگوید: حیا را کنار بگذار و تا میخاهی-از حلال- تنعم کن! و آداب و مقیدات را به حداقل میرساند. ولی وقت طعام میگوید: شمرده و آرام لقمه بردار و مراعات همه چیز را بکن و وقت.ی هنوز متمایل به طعام.ی، بر پوزهی نفس مهار زن و از سر سفره برخیز. چرا که میداند کثرت طعام، آدمی را به بل هم ازل.ی سوق میدهد، ولی کثرت نکاح-در اندازه اش- جان آدمی را نیرو میبخشد و نفس او را از خشم و فسردهگی و خستهگی میرهاند و او را والایش میکند... در میهن من اما، به زور لقمه در دهان میهمان میچپانند و این را مهرورزی میدانند، ولی اگر مسلمان.ی بخاهد از لذت خدا، همان قدر که خدا خاسته و گفته ، بهره برد، گویا مرتکب جرمی نابخشودنی گشته است... و اگر این وارونهدینی نیست، چیست؟....
پی نوشت:
بر اساس تعالیم اهل البیت علیهم السلام ، ما قائل به 5 روح و تنها یک نفس برای انسان هستیم. بر این اساس، تعریف و حقوق و وظایف ارواح با نفس متفاوت است. اما در نزد عوام و اهل فسلفه، و اغلب آقایان طلاب، به تاسی از غربیان، این 2 کاملا به یک معنا به کار می روند. نگفته معلوم است که این اشتباه، منجر به بروز مشکلات.ی در انسان شناس.ی و الهیات خاهد شد.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج11 ؛ ص359
13259-[1][1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِی الْبَصَائِرِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ[2][2] عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ أُنَاسٌ یَزْعُمُونَ أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ کَبُرَ هَذَا عَلَیَّ وَ حَرَجَ[3][3] مِنْهُ صَدْرِی حَتَّى أَزْعُمَ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ الَّذِی یُصَلِّی إِلَى قِبْلَتِی وَ یَدْعُو دَعْوَتِی وَ یُنَاکِحُنِی وَ أُنَاکِحُهُ وَ یُوَارِثُنِی وَ أُوَارِثُهُ أُخْرِجُهُ مِنَ الْإِیمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ یَسِیرٍ أَصَابَهُ فَقَالَ ع صَدَقَ أَخُوکَ وَ ذَکَرَ ع لَهُ مَا فِی الْمُؤْمِنِ مِنَ الْأَرْوَاحِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالاتٌ فِی قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ یَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُالْقُوَّةِ وَ تُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِی الْخَطِیئَةِ فَإِذَا مَسَّهَا انْتَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ نُقْصَانُهُ مِنَ الْإِیمَانِ لَیْسَ بِعَائِدٍ فِیهِ أَبَداً أَوْ یَتُوبَ فَإِن[4][4] تابَ وَ عَرَفَ الْوَلَایَةَ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ وَ هُوَ تَارِکُ الْوَلَایَةِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ الْخَبَر[5][5]
[1][1]17- بصائر الدرجات ص 469.
[2][2]( 1)( و هو ابن داود الغنوی، کما فی الکافی)( منه قده).
[3][3]( 2) حرج صدره: ضاق( لسان العرب ج 2 ص 233).
[4][4]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
[5][5]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
هوالعادل
مطلب زیر، با اندک.ی تفاوت، تحت عنوان ((ساحت هنر الهی)) در روزنامه ی جام جم، مورخ 93/2/17 به چاپ رسیده است.
عرفان اسلامی یا تبتل هندی؟
آیا طراز عرفان این است که انسان نسبت به رنگ های دنیا بی تفاوت باشد؟...آیا انسان مومن نباید لذت جویی کند؟...
عالم، ساحت هنرمندی خدا و انسان است. خدا در این میان، کارگردان و صحنه پرداز و نویسنده است، و انسان، نقش آفرینی فعّال، که با فهم اساس ایده و طرح، داستان را شکل می دهد. نقش آفرین اساسی این داستانِ پر از حسن و عبرت، مومن است، به اقتضای ((خلیفه الله)) بودنش. آن که باید آغاز کننده و مدیر باشد، مومن است. و اساسا اختیار عالم(داستان)، بنابر عهدی ازلی، به مومن سپرده شده است. بر این اساس، اگر الم و فتنه ای در میان است، که برای ساخته شدن مومنین مقدر شده، لذت و ثبات و سکینه ای نیز در میان است، که آن نیز، به عنوان پاداش، برای مومن مقدر شده است؛ که انّ مع العُسر یسرا. همانا که با هر سختی، آسانی است... پس نتوان گفت که سهم مومنین، تنها تکلیف و سختی و الم و فتنه است، بلکه طبق آن چه از اهل البیت علیهم السلام، به ما رسیده است، لذات دنیا نیز برای مومنین قرار داده شده اند.
عالم، ساحت هنرمندی خداوند و خلیفهی اوست. و انسان کامل، کسی است که، در همهی میدان های حیات، هنرمند و پیروز ظاهر میشود. آنچه در شرایط سخت جنگ بر رزمندهگان راه خدا و مردم ستمدیده گذشت، این شبهه را برای بعضی به وجود آورد، که حیات عارفانه و زهد، همان است، که رزمندهگان خدا در میدان جنگ داشتند، و تبتّل(ترک حیات دنیوی) و عدم لذتجویی مادّی، ارزش انگاشته شد. در صورتی که حقیقت آن است، که هر میدانی را قواعدی است. و قاعدهی حیات طیبه(نیک زیستی) در مدینه، و در صلح، جز از قاعده ی نیک زیستی در میدان جنگ است. عدم لذت جویی، لزوما از روی ایمان و قدرت نیست، بل.که بسیاری از مواقع، از روی ضعف و جهل است.
سخن خود را با این هشدار پایان میدهم که اکنون، نه وضعیت صلح محض، بلکه وضعیت جنگ اقتصادی است. و به نظر می رسد، که با در نظر داشتن شرایط و اقتضائات ناگزیر نیک زیستی در محیط های شهری و امروزی ، بر هر مومنی واجب است، که به قدر فهم و توان، از هم نوع و هم کیش خیش دستگیری کند.که آنچنان که حجت الله العظما، حضرت فاطمه ی زهرا صلوات الله علیها و علی اهلها فرموده است: الجار ثمّ الدّار... ابتدا همسایه، و سپس خانه... و این سطور، تنها برای روشن شدن حقایق دین خدا و جلوگیری از انحراف فکری و عقیدتی و همچنین بعضی سوء استفاده ها نوشته شده است، نه بهانه جویی برای تن دادن به لذات سافله در شرایط بحرانیِ حیات آخرالزمانی.
در پایان توجه خاننده ی محترم را به آیه و روایات مهمی دربارهی موضوعات یاد شده جلب میکنم :
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ 32-اعراف
[اى پیامبر] بگو: «زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده، و [نیز ] روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده؟» بگو: «این [نعمتها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند و روز قیامت [نیز] خاصّ آنان مىباشد.» این گونه آیات [خود] را براى گروهى که مىدانند به روشنى بیان مىکنیم.
قال ابو عبدالله علیه السلام : لیس الزهد فی الدنیا المال و لا تحریم الحلال، بل الزهد فی الدنیا ان لایکون بما فی یدک اوثق منک بما عندالله
امام صادق علیه السلام میفرماید: زهد در دنیا ترک کسب و تحریم حلال خدا بر نفس خیش نیست. بلکه زهد در دنیا آن است که به آن چه در دست توست، بیش از آن که نزد خداست اعتبار ندهی و اطمینان نداشته باشی.
قال رسول الله صل الله علیه و آله: یَا عُثْمَانُ! إِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى لَمْ یَکْتُبْ عَلَیْنَا الرَّهْبَانِیَّةَ، إِنَّمَا رَهْبَانِیَّةُ أُمَّتِی الْجِهَادَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ
فرستادهی خدا که سلام خدا براو و خاندانش باد فرمود: ای عثمان(بن مظعون)! خداوند تبارک و تعالی، ما را به رهبانیت(ترسایی) نخانده است . همانا که ترسایی امت من، مبارزه در راه خدا است.
16531- وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَهُ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى تَرَکَ النِّسَاءَ وَ الطَّعَامَ الطَّیِّبَ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ تَعْظِیماً لِلَّهِ فَقَالَ ع أَمَّا قَوْلُکَ فِی تَرْکِ النِّسَاءِ فَقَدْ عَلِمْتَ مَا کَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنْهُنَّ وَ أَمَّا قَوْلُکَ فِی تَرْکِ الطَّعَامِ الطِّیبِ فَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَأْکُلُ اللَّحْمَ وَ الْعَسَلَ وَ أَمَّا قَوْلُکَ إِنَّهُ دَخَلَهُ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى لَا یَسْتَطِیعَ أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ[1] فَإِنَّمَا الْخُشُوعُ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْ ذَا یَکُونُ أَخْشَعَ وَ أَخْوَفَ لِلَّهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَمَا کَانَ یَفْعَلُ هَذَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ[2][3]
سوال شد از امام صادق علیه السلام در مورد مردی که خوف خدا به نفس او وارد شده ، تا جایی که مباشرت با زنان را ترک گفته، و طعام را (ولو این که حلال و طیب باشد) نمیخورد، و چنان در عظمت خدا قوطهور شده، که نمیتواند سرش را بلند کند. پس امام علیه السلام فرمود : اما سخن تو در بارهی ترک زنان، پس حتما میدانی که نصیب رسول خدا از آنان چه بود. و اما سخنت در ترک خوراک پاکیزه، پس همانا که رسول خدا ، گوشت می خورد و عسل می خورد. و اما سخنت در مورد این که ترس بر او داخل شده، تا آن جا که نمیتواند سرش را بر آسمان بلند کند، پس همانا که خشوع در قلب است. و کیست که از رسول خدا خاشعتر و ترسانتر باشد برای خدا؟! پس او چنان نمیکرد(چنان حالتی به وی دست نمیداد) و حقا که خداوند فرموده است: همانا به تحقیق، که (در) رسول خدا ، برای شما الگو(و سرمشقی) نیکوست. برای آنان که به خدا و روز واپسین امیدوارند.
154- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَبِی الْجَوْزَاءِ الْمُنَبِّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه لَیْسَ فِی أُمَّتِی رَهْبَانِیَّةٌ وَ لَا سِیَاحَةٌ وَ لَا زَمٌّ یَعْنِی سُکُوتٌ.[4]
رسول خدا که سلام خدا بر او و خاندانش باد فرمود: در امت من ، ترسایی نیست. و سیاحت * نیست و زم نیست یعنی ترک کلام و سکوت.
از حضرت رضا علیه السلام مروى است که در این آیه شریفه وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ آن جناب فرمود مقصود از طلب کردن خوشنودى خدا و جستجو کردن ، نماز شب است.[5]
1- حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی ثَوَابَةُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: تُوُفِّیَ ابْنٌ لِعُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَاشْتَدَّ حُزْنُهُ عَلَیْهِ حَتَّى اتَّخَذَ مِنْ دَارِهِ مَسْجِداً یَتَعَبَّدُ فِیهِ فَبَلَغَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صل الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ یَا عُثْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَکْتُبْ عَلَیْنَا الرَّهْبَانِیَّةَ إِنَّمَا رَهْبَانِیَّةُ أُمَّتِی الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ...
انس بن مالک گفته پسرى از عثمان بن مظعون (رضی الله عنه) مرد و بر او چنان غمنده شد که در خانهاش مسجدى گرفت و در آن بعبادت پرداخت این خبر به رسول خدا صل الله علیه و آله رسید به او فرمود : اى عثمان! به راستى خداى تبارک و تعالى بر ما رهبانیت و ترک دنیا ننوشته(امر نکرده است) همانا رهبانیت امتم جهاد در راه خدا است.[6]
قال امیرالمومنین سلام الله علیه و آله : یا عدى نفسه! لقد استهام بک الخبیث، اما رحمت اهلک و ولدک؟ اترى الله احل لک الطیبات و هو یکره ان تاخذها؟ انت اهون على الله من ذلک. قال: یا امیرالمومنین! هذا انت فى خشونه ملبسک و جشوبه ماکلک. قال: ویحک، انى لست کانت، ان الله تعالى فرض على ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره.
اى دشمنک جان خویش! شیطان سرگردانت کرده، آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمىکنى؟ تو مىپندارى که خداوند نعمتهاى پاکیزهاش را حلال کرده، امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده کنى؟ تو در برابر خدا کوچکتر از آنى که اینگونه با تو رفتار کند. عاصم گفت : اى امیر مؤمنان، پس چرا تو با این لباس خشن، و آن غذاى ناگوار به سر مىبرى؟ امام فرمود : واى بر تو! من همانند تو نیستم، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نکشاند.- نهج البلاغه
1- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ جَمِیعاً عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عِکْرِمَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ لِی جَارٌ یُؤْذِینِی فَقَالَ ارْحَمْهُ فَقُلْتُ لَا رَحِمَهُ اللَّهُ فَصَرَفَ وَجْهَهُ عَنِّی قَالَ فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَهُ فَقُلْتُ یَفْعَلُ بِی کَذَا وَ کَذَا وَ یَفْعَلُ بِی وَ یُؤْذِینِی فَقَالَ أَ رَأَیْتَ إِنْ کَاشَفْتَهُ انْتَصَفْتَ مِنْهُ[7] فَقُلْتُ بَلَى أُرْبِی عَلَیْهِ فَقَالَ إِنَّ ذَا مِمَّنْ یَحْسُدُ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِذَا رَأَى نِعْمَةً عَلَى أَحَدٍ فَکَانَ لَهُ أَهْلٌ جَعَلَ بَلَاءَهُ عَلَیْهِمْ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَهْلٌ جَعَلَهُ عَلَى خَادِمِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ خَادِمٌ أَسْهَرَ لَیْلَهُ وَ أَغَاظَ نَهَارَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَتَاهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ إِنِّی اشْتَرَیْتُ دَاراً فِی بَنِی فُلَانٍ وَ إِنَّ أَقْرَبَ جِیرَانِی مِنِّی جِوَاراً مَنْ لَا أَرْجُو خَیْرَهُ وَ لَا آمَنُ شَرَّهُ قَالَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص- عَلِیّاً ع وَ سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ نَسِیتُ آخَرَ وَ أَظُنُّهُ الْمِقْدَادَ أَنْ یُنَادُوا فِی الْمَسْجِدِ بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَمْ یَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ فَنَادَوْا بِهَا ثَلَاثاً ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى کُلِّ أَرْبَعِینَ دَاراً مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ.[8]
عمرو بن عکرمه گوید: وارد شدم بر حضرت صادق علیه السلام و به آن حضرت عرض کردم:
همسایهاى دارم که مرا بیازارد؟ فرمود: تو با او خوشرفتارى کن، من گفتم: خدایش رحم نکند! پس آن حضرت روى از من بگردانید، گوید: من نخواستم با آن وضع از حضرت جدا شوم از این رو عرض کردم:
با من چنین و چنان میکند و مرا آزار میدهد! فرمود: گمان میکنى که اگر با او آشکارا دشمنى کنى (و تو نیز مانند او در صدد آزارش برآئى) میتوانى از او انتقام بکشى؛ (و شر او را از خود دور کنى؟و ممکن است مقصود این باشد که : اگر آشکارا با او دشمنى کنى، آیا در مقام مخاصمه مىتوانى ستم و آزار او را بر خودت ثابت کنى بطورى که از تو بپذیرد؟) عرض کردم: آرى من بر او میچربم، فرمود:این همسایهی تو از کسانى است که به مردم رشک برد از آنچه خداوند به آنها داده و تفضّل کرده، پس چون نعمتى براى کسى دید، اگر اهل و عیالى داشته باشد به آن ها تعرض کند و ( از ناراحتى که ناشى از حسدى است که در درون اوست) آنها را بیازارد، و اگر خاندانى ندارد (که آنها را آزار کند) به خدمتکارش مىپیچد، و اگر خدمتکار نداشته باشد ، شبها را به بیدارى بسر برد و روزها را به خشم بگذراند، همانا مردى از انصار خدمت رسول خدا (صل الله علیه و آله) آمده عرض کرد: من خانهاى در فلان قبیله خریدارى کردهام، و نزدیکترین همسایه من در آن خانه کسى است که خیرى از او به من نرسد و از شرش آسوده نیستم. پس رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله به على علیه السلام و به سلمان و اباذر- (راوى گوید:) دیگرى را هم فرمود که من فراموش کردم و گمان دارم که مقداد بود- دستور داد که با بلندترین آوازشان در مسجد فریاد زنند که:
هر که همسایهاش از آزار او آسوده نباشد ، ایمان ندارد، پس آنها 3 بار آن را گفتند، سپس با دست اشاره کرد که تا چهل خانه است از برابر و پشت سر و طرف راست و سمت چپ (یعنى تا چهل خانه از چهار طرف همسایه هستند).[9]
قال امیرالمومنین علی علیه اسلام : ((جعل اللّه سبحانه حقوق عباده مقدّمة لحقوقه فمن قام بحقوق عباد اللّه کان ذلک مؤدّیا إلى القیام بحقوق اللّه[10]))
امیر المومنین علیه السلام : خداى متعال، رعایت حقوق بندهگانش را مقدمهاى براى رعایت حقوق خودش قرار داد، پس هر که به اداى حقوق بندهگان خدا قیام کند، این خود سبب قیام به اداى حقوق خدا خواهد شد.[11]
* سیاحان، کسانی بودند ، که به قصد هواپرستی و تلذذ حرام و تنوع جویی در لذات حرام، و بدعت گذاری در دین سفر میکردند.
لینک مطلب منتشره: http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2946142
[1] ( 1) فی المصدر زیادة: إلى السماء.
[2]( 2) الأحزاب 33: 21.
[3]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
[4] ابن بابویه، محمد بن على، الخصال، 2جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: اول، 1362ش.
[5] ابن بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه السلام / ترجمه آقا نجفى، 2جلد، انتشارات علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، بى تا.
[6] ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق) / ترجمه کمرهاى، 1جلد، کتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش.
[7] ( 1) أی ان أظهرت العداوة له استوفیت منه حقک و عدلت فی اخذه.
[8] کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
[9] کلینى، محمد بن یعقوب، أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، 4جلد، کتاب فروشى علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
[10] تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم (مجموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام)، 1جلد، دار الکتاب الإسلامی - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.
[11] حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على، الحیاة / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى - تهران، چاپ: اول، 1380ش.
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام بر شما،
((ن)) عزیز، جدیدا کامنتی برای پست "نظام شاعرانه.ی عالم" گذاشته بود، که پاسخ.ش چون طولانی بود، پست نمی شد. بنده کل جریان رو این جا آوردم.
ن:
شاعرانگی یعنی چی ؟
اگه شاعرانگی به معنای استفاده از زیبایی های لفظی و ادبی باشی اشکال نداره ....هرکس استفاده کنه زیباست و عاقلانه هم است
اما اگر شاعرانگی به معنای حرفای ذوقی و احساسی باشه و عنصرش خیال و دل و عاطفه باشه اینجا با عقل درگیر میشه ...
و اونجایی هم که من با شاعرانگی ها درگیر میشم همینجاست ..حالا میخواد هایدگر باشه میخواد شازده ....
پاسخ
سلام، مگر استفاده از زیبایی های لفظی بدون خیال و ذوق و عاطفه ممکن است؟ ... و مگر فهم هایدگر بی آن که شاعر فرض شود، امکان دارد؟... و مگر نه این که فردوسی و نظامی و سعدی و حافظ حکمای سترگ تاریخ هستند که بسیار بالاتر و والاتر و محبوب تر و موثر تر از امثال ابن سینا -در مقام فلسفه اش- و ملا صدرا ایستاده اند؟ و مگر مراد این پست، اعلام همین نبوده است، که هویت شعر، ضدیتی با عقل ندارد؟ و اگر دل(قلب) را با عقل ضد می دانید، چه می کنید با قرآن که اساسا تعقل را فعل قلب می داند؟ و استقلالی برای عقل قائل نیست!
پاسخ ن :
بله ممکن است ....
من هایدگر رو فهمیدم در حالی که شاعر فرضش نکردم ... وامکان داره ...بله بدون عاطفه و خیال هم میتوان از زیبایی های لفظی استفاده کرد ...فرض شما اینه که خدا عاطفه داشته پس ...که اومده حرفای لفظی زده ....
گیشه ملاک حقانیت چیزی نیست .... اگه سعدی و حافظ و فردوسی شهرت بیشتری دارند دقیقا به همان دلیله که امروز محمد رضاحکیمی خیلی ناشناخته تر از گلزاره ...وکتابای صادق هدایت خیلی بیشتر از رضا امیرخانی خونده میشه ...و این ها دلیل بر حقانیت نمیشه ...
پس هرچی موثر تر و معروف تر بود لزوما بهتر هم نیست
حافظ و سعدی و فردوسی هم به خاطر شعرشون ایستاده اند نه صرفا به خاطر محتواشون ...
قدرت شعریشون بالا بوده و شعراشون قوی بوده
شعر اگه بخاد حرفی بزنه اون حرف لزوما درست نیست ذاتا غلط هم نیست ... شعر هر حرفی میزنه اشتباه نیست...هر حرفی هم میزنه درست نیست ....اصلا بحث من اینجاست که شعر قابلیت این رو نداره که خودش رو اثبات یا رد بکنه شعر نهایتا میتونه زیبایی و قدرت بیانی و لفظی خودش رو اثبات بکنه و به گوش خواننده و به دلش بشینه اما شعر توان این رو نداره که حقانیت خودش رو اثبات کنه و حتی شعر قادر نیست حقانیت خودش رو اثبات کنه مگر اینکه استدلالی رو به زبان ادبی بگیم که باز اون هم خیال نیست عقلانیت با زبان شعر است نه شعر ...یعنی صرفا نظم است گویی که داری منظومه ی ملاهادی میخوانی...یعنی اگه شعری حرفی بزنه اون حرف قابلیت استناد نداره ....یعنی دلیل محسوب نمشه اصلا از نظر منطقی استناد به شعر مغالطه محسوب میشه . دقیقا فرقی نمیکنه فردی استناد کنه به فیلم مرد عنکبوتی یا بتمن یا سوپرمن یا ...و بگه انسان میتونه پرواز کنه و از دستش تار بیاد بیرون چون توی فیلم اومده ...
استناد به شعر دقیقا چنین حالتی داره .
پاسخ:
1- فکر می کنم که هایدگر رو نفهمیدی ، و قول خودت ، اثبات کننده نیست.
2- بدون عاطفه نمی توان از زیبایی بهره برد. چرا که عطوفت، فعل قلب است، قلب، منطعف به امور می شود، و آن ها را زیبا یا زشت مییابد.خدا قلب دارد و عاطفه، و برای اهل حدیث لازم نیست که بگویم : انّ العلیُ قلب الله
3- قیاس سعدی و حافظ با گلزار باطل هست. لحن قرآن شاعرانه است(در سبک های مختلف) و اصولا هر کس که بخاهد با قرآن معارضه کند، مجبور است با لحن شاعرانه سخن بگوید. و اگر قرآن این گونه نمیبود، و معصوم در لحن و بیانش از عاطفه و خیال استفاده نمی کرد، مردم از دورش می گریختند و مخاطبین دین، به اندازهی مخاطب.ین فلسفهی تحلیل زبانی می شدند(حدودا!) و دین مهمل (بی کاربرد) می شد. البته قرآن شعر نیست، به این معنا که متاثر از "نفس" نیست. اما دلیل توفیق حکمای شاعر در تاریخ، این بوده که فهم کرده بودند که حکمت را باید با نرمای ادبیات و ذوق به خورد مخاطب داد، تا بر جانش شیرین آید. و ابن سینا و ملاصدرا، در زمان خودشان هم اقبال عمومی نداشتند و اساسا برای عموم نمی نوشتند. زبانشان زبان متکلف و مصطلحی بود، که مردمگریز بود و مردم هم اصولا نیازی به جست و جو برای فسلفهی الهی نداشتند ، چرا که شالوده های زیستشان را، از اهل بیت عصمت و روات حدیثشان می گرفتند. دینی که بدان معتقد و مطمئن بودند و فلسفه ای که بدان جاهل و مردّد. (و مردمان دشمن آن اند که نمیدانند) در مورد پایایی حافظ و سعدی ، باید عرض کنم که چون کلام این عزیزان، حاوی حقیقت بوده ، و البته بسیار زیبا و نغز، پایا و ماندگار شده و پدیده ای مثل گلزار یا الناز شاکر دوست، یا ابی، اصولا ماندگار نیستند و عمر محدودی دارند.
شعر خودش را در حوزهی قلب شما وارد می کند و در مورد اثباتش باید در حوزهی قلب صحبت کرد عزیزم. وقتی فروغ می گه: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.... اهلش احساس سرما می کنند. شعر نحوی از حیات رو خلق می کند!!... شعر خیلی خیلی عالی، خودش رو توی قلب تو ثبت می کند و وقتی هم وارد قلب شد، با دشمن خودش شروع به ستیزه می کند، و دوست خودش را تقویت.
اهل منطق بپذیرند یا نپذیرند، مغالطه بخانند یا نخانند، عقلای بشر، هزاران سال هست که با استناد به "ادبیاتی" که عقلانی و درست میدانندش "زندهگی" می کنند. مثل ها ، در ادبیات همهی دنیا، حضور به شدت موثری دارند و همیشه، خودشان را با لحن "حکمت" ، زیبا و ساده ظاهر می کنند.
در مورد جریان ملا هادی باید بگم که کمترین کار ادبی ای که یک متعقل(کسی که تلاش می کند خردورزی کند) انجام می دهد، این هست که از تکنیک مثال استفاده می کند. و مثال زدن بدون تخیل، امری محال است :)
یا حق...
بسم الله المحیط
انسان هرچه قدر دست و پا بزند، میبیند فراری از قوانین اسلام ندارد، چرا که جهان بر اساس اسلام پایهریزی شده است.
بسم الله الذی لا اله الا هو
ظاهرا فرق باید باشد بین مرجع و مَتبَع، وگرنه نمیفرمود: فارجعو ، میفرمود: فاتبعو ، به نظرتان میشود این را به آقایان فهماند؟