بسم الله الحفیط
از میان تمام معجزه ها، قرآنِ محمّد* ماند....فاتو بسوره من مثله ودعو شرکائکم...
معجزهی محمد، منطق محمد است... و کدام زیباشناسیست که در گلستان عالم، گلی خوش بوتر از این بجوید؟...
· اللهم صل علی محمد و آل محمد...
بسم الله الرحمان الرحیم
این که فرموده اند اگر چیزی از ما نقل شد که با سنت و عقل سلیم منافی بود آن را به دیوار بکوبید، آیا معنی.ش این نمیشود که حضرات روی عقل شیعه و روی فهم.ش از قرآن اعتبار و حساب کرده اند؟ اگر چنین است، پس این حرفی که میزنند که شما از قرآن هیچ نمیفهمید، باطل محض است. بلکه همین فهم ناقصی که ما داریم، همین عقل ناقص ما، در کار شرع و همهی کارهای دیگر در کنار منبع و متن، میزان و ابزار است.
بسم الله الرحمان الرحیم
همانطور که علمای امت، افضل من انبیاء بنی اسرائیل هستند، آنان که از علم، فقط لفظ و لباسش را دارند هم، حکم علماء بنی اسرائیل را خاهند داشت. و مشی آن ها، همان گونه خاهد بود.
بسم الله الرحمان الرحیم ، الذی هو مولّف بین القلوب
آیا وادی ولایت، وادی اطاعت است؟ و از این روست که رسول خدا ، مومنین به خیش را، در عقل و قلب ، و علم و عمل، متوجّه امیر مومنان ساخته است و برتافتن از امرش را خروج از دین خانده است؟ یعنی این که مسئولیت عظیم رسول الله، صلوات الله علیه و آله، طبق آن چه در کتاب الله، مسطور است، بلاغ المبین بوده است، و مسئولیت عظیم ائمه علیهم السّلام، احقاق دین. یعنی اِعمال آن چه رسول آورده است و فرموده است. یا به دیگر سخن، تفصیل همه جانبهی آن پیغام مجملی که رسول الله آورده است ، که نهایتا منجر به تحقق ارض مینوی و بهشت زمینی خاهد شد... چنین مینماید که سلوک در هزارتوی عالم بلا، نیازمند اطاعت از پیشدار است... و ازاین رو ، ولایت و اطاعت ، به هم تافته اند...عیار سنجش اعمال، پذیرش ولایت حق است، که همان قبول ولایت امیرمومنان است... ولی مفتاح ورود نفس به عالم ولایت حضرتش، محبت است...پس لاجرم، باید اقرار کرد، که ولایت به غیر محبّت حاصل نمیآید . و این، جز اطاعت از سر ترس یا از سر اغناء فکری است... اینکه چرا از جلوات خالق متعال ، نفس مبارک علی علیه السّلام معیار و میزان حق و باطل معرّفی شده است، شاید از سنخ مباحث منطقی نباشد... لکن قطعا میتوان گفت، که کلید قلب ها را به او سپرده اند... و کلید قلب علی، به دست فاطمه است... پس اگر هیبت حیدریه مانع از جراتت به دق الباب شد، دل به رب البیت بسپار ، و برای ورود به بیت، نام مادر را صدا بزن...دخیلک...دخیلک...یافاطمه الزهرا.... اللهم صلّ علی فاطمه وابیها، و بعلُها و بنیها و سر المستودع فیها...بعدد ما احاط به علمک....
بسم الله الرحمان الرحیم
اولویت اوّل وآخر اسلام، فرهنگه. باز میخای دعوا کنی؟... دادا! دعوا نکن!... یه لحظه صبر کن... جای کلمهی فرهنگ رو با معادل قرآنی ش جایگزین کن؛ به جاش بگو دین. حالا 2 باره: اولویت اوّل و آخر اسلام دینه . حالا بازم جای دعوا میمونه؟...فقط یه توضیح بدهکارم؛ اونم چشم... یعنی توی اسلام، شما قدم در هر وادی که میگذاری، باید طبق ((روح و روش)) اسلام حرکت کنی. چه وادی عبادت ، چه وادی علم ، چه وادی اقتصاد و چه وادی ازدواج... به هر میزان که اسلام درگیر عملت نباشه، از اسلامیت ش دور میشه دادا!
: البته معتقد به این نیستم که فرهنگ در هر موضعی باید به معنای دین ترجمه شود، بل که وقتی صحبت از تفاوت های فرهنگی درون دینی به میان می آید ، باید گفت که به کار بردن کلمه ی فرهنگ کاملا صحیح و کاربردی است. پس می شود گفت که : لفظ فرهنگ، اشاره به بخش نرم افزاری و معنوی حیات، در مقابل بخش سخت و مادی آن دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
خیال میکنی نمازهایی که میخانی 2 زار نمیارزد، و میترسی از آن حدیث که فرمود: من ساو یومین فلیس منّا .... داری برای چندمین بار طی 2 سال و اند گذشته، نوشته های چند سال قبلت را نگاه می کنی ، که بدهیشان برای چاپ ، خوش حال میشوی از این که باز هم بعضیهاشان اصلاح میشوند، بعضیها را هم احساس می کنی باید پاک کرد، و بعضی دیگر را می توانی کلی توضیح برایشان اضافه کنی و به اصطلاح توسعهیشان بدهی. خوشحال میشوی که از آخرین باری که میخاندیشان، باز هم تغییر کرده ای و به وضوح میبینی که به جلو رفتهای. ولی، کمی که میاندیشی، میفهمی می توانستی خــــــــــــــــــــــــــــــــــیلی جلوتر باشی... و میفهمی که انّ الانسان لفی خُسر...
بسم الله الرحمن الرحیم
تفکر یهود و دشمنان اسلام را باید در نقطهی ضدّ قرآن و ادیان الهی یافت. اصل ماجرای یهودشناسی شاید همین باشد. مثلا اگر قرآن انسان را به مودّت و رحمت توصیه میکند، باید به قطع و یقین دانست که یهود بر ضد این میاندیشد و توصیه میکند. یعنی مثلا رحمت را اساسا ناشی از ضعف اخلاقی میداند و وداد را نیز تنها در جهت انجام اهداف یهود توصیه میکند نه غیر آن. اگر قرآن به توحید و اتّحاد توصیه میکند، یهود قطعا به دنبال افتراق و افتراد(فردیت گرایی) است و این برایش ارزش است یا اگر قرآن توصیه به حیا و عفاف میکند ، قطعا یهود در سخت ترین حالت ممکن به دنبال بی حیائی و پردهدری است.چیزی که برای ما فی نفسه ارزش است، برای آنها قطعا ضدّ ارزش است. تا جایی که این گروه در معاد خیش راضی به جهنّمی میشوند که در آن وضعشان لایموت فیها و لا یحیا است، ولی راضی به پذیرش و انعطاف قلب به ولایت امیر مومنان علی علیه و علی آله السّلام که همان ولایت الله است نخاهند شد. ردپای این جریان را ببینید چه قدر راحت میشود در سیر تفکّر مدرن پیدا کرد. ببینید تا یک جایی این ها چه قدر خوب، روز به روز آجر روی آجر چیدند و برای بسط اندیشهی شان بسترسازی کردند .
بسم الله الذی جعل کل شی فی موضعه
به نام خدایی که هر چیزی را در جای خودش قرار داد...
اسلام میگوید شهوت جنس.ی در سبیل حلال باید به طور کامل تامین شود، و تامین نشدن.ش خسارت زاست و همهی مدیریت.ش را صرف نهی از حرام و تدبیر همسرداری میکند. ولی در مورد شهوت شکم، میگوید باید به حد کفاف قناعت کرد و ابدا پرخوری نکرد. این از آن روست که نکاح (sex ) از حیث شهوانی غذای روح شهوت است و از حیث عاطف.ی ، غذای نفس. و جسد، تنها واسط این هاست. ولی طعام، قوت جسد و لذت روحِ ((قوّه)) است و نقش نفس، این وسط خیلی کمرنگ.تر است ، نسبت به نکاح و زواج. اساسا ازدواج به این خاطر که دو نفس انسان.ی در سبیل طاعت الله و خوشنودی خدا در تعامل اند، مرتبهی اعلایی دارد و اصلا در حدیث نبوی داریم که خداوند از هیچ پیوندی به اندازهی ازدواج خوش.ش نمیآید؛ و همین ها برای کسی که به.ش معتقد است، ثابت میکند که کلاس نکاح، خیلی بالاتر از کلاس طعام است! اسلام وقت نکاح میگوید: حیا را کنار بگذار و تا میخاهی - از حلال- تنعم کن! و آداب و مقیدات را به حداقل میرساند. ولی وقت طعام میگوید: شمرده و آرام لقمه بردار و مراعات همه چیز را بکن و وقت.ی هنوز متمایل به طعام.ی، بر پوزهی نفس مهار زن و از سر سفره برخیز. چرا که میداند کثرت طعام، آدمی را به بل هم ازل.ی سوق میدهد، ولی کثرت نکاح-در اندازه اش- جان آدمی را نیرو میبخشد و نفس او را از خشم و فسردهگی و خستهگی میرهاند و او را والایش میکند... در میهن من اما، به زور لقمه در دهان میهمان میچپانند و این را مهرورزی میدانند، ولی اگر مسلمان.ی بخاهد از لذت خدا، همان قدر که خدا خاسته و گفته ، بهره برد، گویا مرتکب جرمی نابخشودنی گشته است... و اگر این وارونه دین.ی نیست، چیست؟....
پی نوشت:
بر اساس تعالیم اهل البیت علیهم السلام ، ما قائل به 5 روح و تنها یک نفس برای انسان هستیم. بر این اساس، تعریف و حقوق و وظایف ارواح با نفس متفاوت است. اما در نزد عوام و اهل فسلفه، و اغلب آقایان طلاب، به تاسی از غربیان، این 2 کاملا به یک معنا به کار می روند. نگفته معلوم است که این اشتباه، منجر به بروز مشکلات.ی در انسان شناس.ی و الهیات خاهد شد.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج11 ؛ ص359
13259-[1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِی الْبَصَائِرِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ[2] عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ أُنَاسٌ یَزْعُمُونَ أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ کَبُرَ هَذَا عَلَیَّ وَ حَرَجَ[3] مِنْهُ صَدْرِی حَتَّى أَزْعُمَ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ الَّذِی یُصَلِّی إِلَى قِبْلَتِی وَ یَدْعُو دَعْوَتِی وَ یُنَاکِحُنِی وَ أُنَاکِحُهُ وَ یُوَارِثُنِی وَ أُوَارِثُهُ أُخْرِجُهُ مِنَ الْإِیمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ یَسِیرٍ أَصَابَهُ فَقَالَ ع صَدَقَ أَخُوکَ وَ ذَکَرَ ع لَهُ مَا فِی الْمُؤْمِنِ مِنَ الْأَرْوَاحِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالاتٌ فِی قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ یَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُالْقُوَّةِ وَ تُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِی الْخَطِیئَةِ فَإِذَا مَسَّهَا انْتَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ نُقْصَانُهُ مِنَ الْإِیمَانِ لَیْسَ بِعَائِدٍ فِیهِ أَبَداً أَوْ یَتُوبَ فَإِن[4] تابَ وَ عَرَفَ الْوَلَایَةَ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ وَ هُوَ تَارِکُ الْوَلَایَةِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ الْخَبَر[5]
[1]17- بصائر الدرجات ص 469.
[2]( 1)( و هو ابن داود الغنوی، کما فی الکافی)( منه قده).
[3]( 2) حرج صدره: ضاق( لسان العرب ج 2 ص 233).
[4]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
[5]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
بسم الله المجدِّد...
من ساو یومین فهو مغموم * و جایی دیگر: لیس منّا : چنین بشناس مکتب حق را که میگوید اگر روزی از پویش در راه راستی باز ایستادی ، بازندهای و از صف و کاروان خوبان بیرونی ، این دین توست، نه سنّت کج و معوج ریزه خاران شمس پهلوی!
* کسی که 2 روزش با هم تفاوتی نکند، تیره روز است....
بسم الله الرحمان الرحیم احکام اسلام را با منطق اسلام میشود عمل کرد، نه غیر اسلام. یعنی وقتی احساس میکنیم دوستمان دارد اشتباهی انجام میدهد، و موقعیت نهی از منکر را فراهم میبینیم، نمیآییم ببینیم اسلام در مورد چهگونهگی نهی از منکر چه گفته، بلکه این مفهوم را با منطق خودمان به یک صورت کاملا غلط مثل : ابتداء به فریاد کشیدن- در موردی که چنین نیازی نیست- شروع میکنیم. احکام اسلام را با منطق اقواممان عمل میکنیم و انتظار داریم که کارها درست شود. عمرا!
دقیقا مثل این که مواد لازم برای یک غذا را نه با دستوری که آشپز گفته ، بلکه به صورتی که از خودمان در آوردهایم بپزیم و انتظار هم داشته باشیم که در آخر غذای خوشمزهای درست شود.