بسم الله الرحمن الرحیم
به نظر میرسد، قصه نویس* زمانی بهترین نتیجه را -از نظر محتوایی و معنوی- میگیرد، که در حالت تعادل نفس دست به قلم ببرد.
*و به طور کلی هر نویسنده ای
بسم الله الرحمن الرحیم
طبق صحبت آقای میرشکاک که –در جلسه ی هنر از دیدگاه شهید آوینی، در مورد رمان-فرموده اند: این کاراکترها(ی رمان) یا باید قدسی باشند یا انسان معمولی که اشتباه هم میکند؛ در این شرایط از کجا معلوم که جزو اشاعه دهندگان فواحش نباشیم؟"
باید گفت : خداوند عالم هم که خالق تمام کلمات است، کاراکترهایش را با آزادی بسیاری در زمین رها کرده که داستان سازی کنند، و خودش هم قصهی شان را در کتابش آورده. پس باید بگوییم خدا هم تشییع فاحشه کرده که بعضی انسان ها را رها کرده تا هر کار خاستند، بکنند و بعد هم هر وقت لازم شد، خودش رسوایشان می کند...
حالا اگر یک وقت خاستیم طرف خدا را بگیریم، باید بگوییم: اگر ما ((خدایی)) باشیم، در داستانمان هر کسی نمی تواند هر غلطی خاست بکند... و همه تحت ولایت "نویسنده" کار می کنند... لکن اگر ما چنین شخصیتی نیستیم، واجب نکرده که بخاهیم رمان بنویسیم.
والعاقبه للمتقین.11/12/91
بسم الله الذی یوحی....
برای کسب ایده، نباید لزوما داستان خاند و فیلم دید. این راه، نزدیک به راه تقلید است. بل.که به.تر است که انسان، چیزی را که لازم دارد بخاند. خاه قصّه، خاه غیر آن. اگر بنا باشد الهام و نزول.ی صورت پذیرد، در این طریق، واقع خاهد شد، انشاءالله...
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام بر شما،
((ن)) عزیز، جدیدا کامنتی برای پست "نظام شاعرانه.ی عالم" گذاشته بود، که پاسخ.ش چون طولانی بود، پست نمی شد. بنده کل جریان رو این جا آوردم.
ن:
شاعرانگی یعنی چی ؟
اگه شاعرانگی به معنای استفاده از زیبایی های لفظی و ادبی باشی اشکال نداره ....هرکس استفاده کنه زیباست و عاقلانه هم است
اما اگر شاعرانگی به معنای حرفای ذوقی و احساسی باشه و عنصرش خیال و دل و عاطفه باشه اینجا با عقل درگیر میشه ...
و اونجایی هم که من با شاعرانگی ها درگیر میشم همینجاست ..حالا میخواد هایدگر باشه میخواد شازده ....
پاسخ
سلام، مگر استفاده از زیبایی های لفظی بدون خیال و ذوق و عاطفه ممکن است؟ ... و مگر فهم هایدگر بی آن که شاعر فرض شود، امکان دارد؟... و مگر نه این که فردوسی و نظامی و سعدی و حافظ حکمای سترگ تاریخ هستند که بسیار بالاتر و والاتر و محبوب تر و موثر تر از امثال ابن سینا -در مقام فلسفه اش- و ملا صدرا ایستاده اند؟ و مگر مراد این پست، اعلام همین نبوده است، که هویت شعر، ضدیتی با عقل ندارد؟ و اگر دل(قلب) را با عقل ضد می دانید، چه می کنید با قرآن که اساسا تعقل را فعل قلب می داند؟ و استقلالی برای عقل قائل نیست!
پاسخ ن :
بله ممکن است ....
من هایدگر رو فهمیدم در حالی که شاعر فرضش نکردم ... وامکان داره ...بله بدون عاطفه و خیال هم میتوان از زیبایی های لفظی استفاده کرد ...فرض شما اینه که خدا عاطفه داشته پس ...که اومده حرفای لفظی زده ....
گیشه ملاک حقانیت چیزی نیست .... اگه سعدی و حافظ و فردوسی شهرت بیشتری دارند دقیقا به همان دلیله که امروز محمد رضاحکیمی خیلی ناشناخته تر از گلزاره ...وکتابای صادق هدایت خیلی بیشتر از رضا امیرخانی خونده میشه ...و این ها دلیل بر حقانیت نمیشه ...
پس هرچی موثر تر و معروف تر بود لزوما بهتر هم نیست
حافظ و سعدی و فردوسی هم به خاطر شعرشون ایستاده اند نه صرفا به خاطر محتواشون ...
قدرت شعریشون بالا بوده و شعراشون قوی بوده
شعر اگه بخاد حرفی بزنه اون حرف لزوما درست نیست ذاتا غلط هم نیست ... شعر هر حرفی میزنه اشتباه نیست...هر حرفی هم میزنه درست نیست ....اصلا بحث من اینجاست که شعر قابلیت این رو نداره که خودش رو اثبات یا رد بکنه شعر نهایتا میتونه زیبایی و قدرت بیانی و لفظی خودش رو اثبات بکنه و به گوش خواننده و به دلش بشینه اما شعر توان این رو نداره که حقانیت خودش رو اثبات کنه و حتی شعر قادر نیست حقانیت خودش رو اثبات کنه مگر اینکه استدلالی رو به زبان ادبی بگیم که باز اون هم خیال نیست عقلانیت با زبان شعر است نه شعر ...یعنی صرفا نظم است گویی که داری منظومه ی ملاهادی میخوانی...یعنی اگه شعری حرفی بزنه اون حرف قابلیت استناد نداره ....یعنی دلیل محسوب نمشه اصلا از نظر منطقی استناد به شعر مغالطه محسوب میشه . دقیقا فرقی نمیکنه فردی استناد کنه به فیلم مرد عنکبوتی یا بتمن یا سوپرمن یا ...و بگه انسان میتونه پرواز کنه و از دستش تار بیاد بیرون چون توی فیلم اومده ...
استناد به شعر دقیقا چنین حالتی داره .
پاسخ:
1- فکر می کنم که هایدگر رو نفهمیدی ، و قول خودت ، اثبات کننده نیست.
2- بدون عاطفه نمی توان از زیبایی بهره برد. چرا که عطوفت، فعل قلب است، قلب، منطعف به امور می شود، و آن ها را زیبا یا زشت مییابد.خدا قلب دارد و عاطفه، و برای اهل حدیث لازم نیست که بگویم : انّ العلیُ قلب الله
3- قیاس سعدی و حافظ با گلزار باطل هست. لحن قرآن شاعرانه است(در سبک های مختلف) و اصولا هر کس که بخاهد با قرآن معارضه کند، مجبور است با لحن شاعرانه سخن بگوید. و اگر قرآن این گونه نمیبود، و معصوم در لحن و بیانش از عاطفه و خیال استفاده نمی کرد، مردم از دورش می گریختند و مخاطبین دین، به اندازهی مخاطب.ین فلسفهی تحلیل زبانی می شدند(حدودا!) و دین مهمل (بی کاربرد) می شد. البته قرآن شعر نیست، به این معنا که متاثر از "نفس" نیست. اما دلیل توفیق حکمای شاعر در تاریخ، این بوده که فهم کرده بودند که حکمت را باید با نرمای ادبیات و ذوق به خورد مخاطب داد، تا بر جانش شیرین آید. و ابن سینا و ملاصدرا، در زمان خودشان هم اقبال عمومی نداشتند و اساسا برای عموم نمی نوشتند. زبانشان زبان متکلف و مصطلحی بود، که مردمگریز بود و مردم هم اصولا نیازی به جست و جو برای فسلفهی الهی نداشتند ، چرا که شالوده های زیستشان را، از اهل بیت عصمت و روات حدیثشان می گرفتند. دینی که بدان معتقد و مطمئن بودند و فلسفه ای که بدان جاهل و مردّد. (و مردمان دشمن آن اند که نمیدانند) در مورد پایایی حافظ و سعدی ، باید عرض کنم که چون کلام این عزیزان، حاوی حقیقت بوده ، و البته بسیار زیبا و نغز، پایا و ماندگار شده و پدیده ای مثل گلزار یا الناز شاکر دوست، یا ابی، اصولا ماندگار نیستند و عمر محدودی دارند.
شعر خودش را در حوزهی قلب شما وارد می کند و در مورد اثباتش باید در حوزهی قلب صحبت کرد عزیزم. وقتی فروغ می گه: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.... اهلش احساس سرما می کنند. شعر نحوی از حیات رو خلق می کند!!... شعر خیلی خیلی عالی، خودش رو توی قلب تو ثبت می کند و وقتی هم وارد قلب شد، با دشمن خودش شروع به ستیزه می کند، و دوست خودش را تقویت.
اهل منطق بپذیرند یا نپذیرند، مغالطه بخانند یا نخانند، عقلای بشر، هزاران سال هست که با استناد به "ادبیاتی" که عقلانی و درست میدانندش "زندهگی" می کنند. مثل ها ، در ادبیات همهی دنیا، حضور به شدت موثری دارند و همیشه، خودشان را با لحن "حکمت" ، زیبا و ساده ظاهر می کنند.
در مورد جریان ملا هادی باید بگم که کمترین کار ادبی ای که یک متعقل(کسی که تلاش می کند خردورزی کند) انجام می دهد، این هست که از تکنیک مثال استفاده می کند. و مثال زدن بدون تخیل، امری محال است :)
یا حق...
بسم الله الرحمان الرحیم
نگاهی به مخاطبان وبلاگ نویس امیرخانی این موضوع را ثابت میکند، که برد کمان داستان، و به معنیالاعم: هنر، بسیار بیشتر از برد متون علمی و رسمی است، و باید گفت امیرخانی درست هدف گیری کرده، و تیر خود را بر هدف نشانده؛ و از رهگذر رماننویسی مخاطبانی پرو پا قرص جور کرده، که در اثر جذابیت قلم و عالمش ، او را در متون رسمیتر هم دنبال میکنند. گو آن که هیچ رسمینویس مذهبی دیگری را دنبال نکنند.ماشاءالله لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
بسم الله الرحمان الرحیم
هنر در شور پدید میآید. شور یا به سبب بیرونی حاصل میشود، یا از درون هنرمند ناشی میشود. انسان منفعل است که برای تحقّق هنر، نیازمند حوادث بیرونی است. انسان فعّال، از سلوک درونی خیش، هنر میتراود.
بسم الله الذی هو الخالق کلّ شی...
رمان، از آن جا که ترکیبی از زیست درونی نویسنده ، الهامات و تاثّرات و مشاهدات بیرونی بر ذهن نویسنده است ذاتا بسیار جذّاب است. و از این رو همواره جایگاه شاهانهی خیش را هم در عرصهی سرگرمی و هم در عرصهی تفکّر حفظ خاهد کرد و به عنوان یک سرگرمی باکلاس و فردی و در دسترس و نسبتا ارزان، محبوب خاهد بود. جملات استاد شاهحسینی را به یاد میآورم که میگفت: ((مملکتی که رمان دارد، فیلمنامهی خوب و به تبع آن سینمای خوب دارد.)) و باید اعتراف کرد که مملکتی که سینمای خوب دارد، بر ساحت فرهنگ خود امیر و مسلّط است. و هیچ سلطنتی بالاتر از سلطنت فرهنگی نیست...
بسم الله الرحمان الرحیم
فصل کرگدن قبادی را دیدم. جای سینمای شاعرانه و روان نیوه مانگ را، یک سینمای "فرمالیستی عشق عکاسی کش دار" گرفته است. آیا این فیلم مرگ زودرس قبادی را نشان می دهد؟ برای قبادی ترک و ایرانی فرقی نمی کند، او حاضر است برای رسیدن به کردستان موهومش، یا خیلی پایینتر، برای رسیدن به نام، مثل کارگردان های صهیونیست، اسلام را هم به بهانه ی کوبیدن جمهوری اسلامی فحش بدهد.مهم نیست که چه تصویری از هموطنانت به چشم آبی ها نشان بدهی، همین که مونیکا بلوچی معروف را کنار بهروز وثوق بیاوری، برای کودک درونت کافی است. بمیرم برای کرد های تجزیه طلب، که چه قدر بهشان ظلم شده، باید پرسید وقتی توی عروسیهاشان، به پای عروس، سر آدم می بریدند هم همین قدر مظلوم بودند؟!... فیلمساز روشن فکر را چه شده است که از دشمن فقط بدی را می بیند و از خیش خوبی؟... یک طرفه به قاضی رفتن و راضی برگشتن را بعضی کودکان نیز جوان مردانه نمی دانند...چه رسد به کسانی که با قاب های هنری بستن، میخاهند فرهیختگیشان را به ظهور برسانند...آیا خدای ناکرده بهمن قبادی مخاطبین خیش را ابله فرض کرده است؟... یا اساسا، فیلم برای مخاطب از همه جا بی خبری ساخته شده است که این لقمه ی لوکس هنری را فقط بابت ظاهر خوشگلش، بی حرف پیش فرو دهد و ابدا دنبال ما به ازای واقعی مسائل مطروحه در عالم مجازی فیلم نچرخد؟... به نظر میرسد، در دنیایی که عرب ها از خاب تاریخیشان بیدار شده اند و امریکایی منفعت طلب، جنبش 99 درصدی راه می اندازد، چنین سینمایی را نباید چندان جدی گرفت؛ چرا که دایره ی حداقلی مخاطبانش روز به روز، تنگ تر میشود. اگر پسر معترض کرد، که علم سینمایی اش را از اساتید زحمتکش و مومن سینمای ایران آموخته است، بخاهد گامی به آستان بلند هنر نزدیک شود، او را به قدری انصاف توصیه میکنم. چه، انصاف از ثمرات خرد است و بی انصافی از تبعات بی خردی و دیوانه گی. کلاغ، هرقدر که پر رنگین به خود آویزد، و ظاهر آراسته کند، در درون، همان کلاغ است و سیاهی بال هایش، جایی او را رسوا خاهد کرد.اما برای انسان زنده، همواره فرصتی برای بازگشت و تغییر وجود دارد...
بسم الله الرحمن الرحیم
حقیقت مطلب این است که در سینمای داستانی تعداد فیلم سازهایی که هم مسلمان باشند و هم به درجه ای از شهود رسیده باشند که فیلمشان بتواند الگو-چه در فرم و چه در محتوا- باشد، بسیار بسیار اندک است. و به نظر میرسد در میان کارگردان های شناخته شدهی ایرانی فردی که بتواند شاخص باشد، در حال حاضر وجود ندارد. و این برای تویی که دوست داری فیلم اسلامی ساختن را با فیلم اسلامی دیدن بیاموزی بسیار وحشتناک است. گویی که در برهوتی هستی که هیچ انسانی وجود ندارد، هیچ امامی در این جادّه برای تو وجود ندارد. و تنها میتوانی به مشورت بعضی عالمان فن دل خوش کنی که خود به تنهایی توفیقی نداشته اند. پس میفهمی که راهی را آغاز کرده ای که سال هاست هیچ عابری نداشته است........