بسم الله الرحمن الرحیم
هر لحظه باید منتظر معجزه ای از خداوند بود...عالم، محل رخوت نیست...
بسم الله الرحمن الرحیم
هرچیزی و هر جزئی از عالم، نفسی دارد، و میزان شعور نفس، متغیر است، و موت مساوی عدم ادراک است ؛ و نشان میت آن است که بیهوده است و فاسد و از معادلات عالم برکنار است. حال به اطراف خود بنگر، و ((حی)) و ((میت)) را از هم بازشناس...
بسم الله الرحمن الرحیم
طبق صحبت آقای میرشکاک که –در جلسه ی هنر از دیدگاه شهید آوینی، در مورد رمان-فرموده اند: این کاراکترها(ی رمان) یا باید قدسی باشند یا انسان معمولی که اشتباه هم میکند؛ در این شرایط از کجا معلوم که جزو اشاعه دهندگان فواحش نباشیم؟"
باید گفت : خداوند عالم هم که خالق تمام کلمات است، کاراکترهایش را با آزادی بسیاری در زمین رها کرده که داستان سازی کنند، و خودش هم قصهی شان را در کتابش آورده. پس باید بگوییم خدا هم تشییع فاحشه کرده که بعضی انسان ها را رها کرده تا هر کار خاستند، بکنند و بعد هم هر وقت لازم شد، خودش رسوایشان می کند...
حالا اگر یک وقت خاستیم طرف خدا را بگیریم، باید بگوییم: اگر ما ((خدایی)) باشیم، در داستانمان هر کسی نمی تواند هر غلطی خاست بکند... و همه تحت ولایت "نویسنده" کار می کنند... لکن اگر ما چنین شخصیتی نیستیم، واجب نکرده که بخاهیم رمان بنویسیم.
والعاقبه للمتقین.11/12/91
بسم الله الرحمان الرحیم
سلام بر شما،
((ن)) عزیز، جدیدا کامنتی برای پست "نظام شاعرانه.ی عالم" گذاشته بود، که پاسخ.ش چون طولانی بود، پست نمی شد. بنده کل جریان رو این جا آوردم.
ن:
شاعرانگی یعنی چی ؟
اگه شاعرانگی به معنای استفاده از زیبایی های لفظی و ادبی باشی اشکال نداره ....هرکس استفاده کنه زیباست و عاقلانه هم است
اما اگر شاعرانگی به معنای حرفای ذوقی و احساسی باشه و عنصرش خیال و دل و عاطفه باشه اینجا با عقل درگیر میشه ...
و اونجایی هم که من با شاعرانگی ها درگیر میشم همینجاست ..حالا میخواد هایدگر باشه میخواد شازده ....
پاسخ
سلام، مگر استفاده از زیبایی های لفظی بدون خیال و ذوق و عاطفه ممکن است؟ ... و مگر فهم هایدگر بی آن که شاعر فرض شود، امکان دارد؟... و مگر نه این که فردوسی و نظامی و سعدی و حافظ حکمای سترگ تاریخ هستند که بسیار بالاتر و والاتر و محبوب تر و موثر تر از امثال ابن سینا -در مقام فلسفه اش- و ملا صدرا ایستاده اند؟ و مگر مراد این پست، اعلام همین نبوده است، که هویت شعر، ضدیتی با عقل ندارد؟ و اگر دل(قلب) را با عقل ضد می دانید، چه می کنید با قرآن که اساسا تعقل را فعل قلب می داند؟ و استقلالی برای عقل قائل نیست!
پاسخ ن :
بله ممکن است ....
من هایدگر رو فهمیدم در حالی که شاعر فرضش نکردم ... وامکان داره ...بله بدون عاطفه و خیال هم میتوان از زیبایی های لفظی استفاده کرد ...فرض شما اینه که خدا عاطفه داشته پس ...که اومده حرفای لفظی زده ....
گیشه ملاک حقانیت چیزی نیست .... اگه سعدی و حافظ و فردوسی شهرت بیشتری دارند دقیقا به همان دلیله که امروز محمد رضاحکیمی خیلی ناشناخته تر از گلزاره ...وکتابای صادق هدایت خیلی بیشتر از رضا امیرخانی خونده میشه ...و این ها دلیل بر حقانیت نمیشه ...
پس هرچی موثر تر و معروف تر بود لزوما بهتر هم نیست
حافظ و سعدی و فردوسی هم به خاطر شعرشون ایستاده اند نه صرفا به خاطر محتواشون ...
قدرت شعریشون بالا بوده و شعراشون قوی بوده
شعر اگه بخاد حرفی بزنه اون حرف لزوما درست نیست ذاتا غلط هم نیست ... شعر هر حرفی میزنه اشتباه نیست...هر حرفی هم میزنه درست نیست ....اصلا بحث من اینجاست که شعر قابلیت این رو نداره که خودش رو اثبات یا رد بکنه شعر نهایتا میتونه زیبایی و قدرت بیانی و لفظی خودش رو اثبات بکنه و به گوش خواننده و به دلش بشینه اما شعر توان این رو نداره که حقانیت خودش رو اثبات کنه و حتی شعر قادر نیست حقانیت خودش رو اثبات کنه مگر اینکه استدلالی رو به زبان ادبی بگیم که باز اون هم خیال نیست عقلانیت با زبان شعر است نه شعر ...یعنی صرفا نظم است گویی که داری منظومه ی ملاهادی میخوانی...یعنی اگه شعری حرفی بزنه اون حرف قابلیت استناد نداره ....یعنی دلیل محسوب نمشه اصلا از نظر منطقی استناد به شعر مغالطه محسوب میشه . دقیقا فرقی نمیکنه فردی استناد کنه به فیلم مرد عنکبوتی یا بتمن یا سوپرمن یا ...و بگه انسان میتونه پرواز کنه و از دستش تار بیاد بیرون چون توی فیلم اومده ...
استناد به شعر دقیقا چنین حالتی داره .
پاسخ:
1- فکر می کنم که هایدگر رو نفهمیدی ، و قول خودت ، اثبات کننده نیست.
2- بدون عاطفه نمی توان از زیبایی بهره برد. چرا که عطوفت، فعل قلب است، قلب، منطعف به امور می شود، و آن ها را زیبا یا زشت مییابد.خدا قلب دارد و عاطفه، و برای اهل حدیث لازم نیست که بگویم : انّ العلیُ قلب الله
3- قیاس سعدی و حافظ با گلزار باطل هست. لحن قرآن شاعرانه است(در سبک های مختلف) و اصولا هر کس که بخاهد با قرآن معارضه کند، مجبور است با لحن شاعرانه سخن بگوید. و اگر قرآن این گونه نمیبود، و معصوم در لحن و بیانش از عاطفه و خیال استفاده نمی کرد، مردم از دورش می گریختند و مخاطبین دین، به اندازهی مخاطب.ین فلسفهی تحلیل زبانی می شدند(حدودا!) و دین مهمل (بی کاربرد) می شد. البته قرآن شعر نیست، به این معنا که متاثر از "نفس" نیست. اما دلیل توفیق حکمای شاعر در تاریخ، این بوده که فهم کرده بودند که حکمت را باید با نرمای ادبیات و ذوق به خورد مخاطب داد، تا بر جانش شیرین آید. و ابن سینا و ملاصدرا، در زمان خودشان هم اقبال عمومی نداشتند و اساسا برای عموم نمی نوشتند. زبانشان زبان متکلف و مصطلحی بود، که مردمگریز بود و مردم هم اصولا نیازی به جست و جو برای فسلفهی الهی نداشتند ، چرا که شالوده های زیستشان را، از اهل بیت عصمت و روات حدیثشان می گرفتند. دینی که بدان معتقد و مطمئن بودند و فلسفه ای که بدان جاهل و مردّد. (و مردمان دشمن آن اند که نمیدانند) در مورد پایایی حافظ و سعدی ، باید عرض کنم که چون کلام این عزیزان، حاوی حقیقت بوده ، و البته بسیار زیبا و نغز، پایا و ماندگار شده و پدیده ای مثل گلزار یا الناز شاکر دوست، یا ابی، اصولا ماندگار نیستند و عمر محدودی دارند.
شعر خودش را در حوزهی قلب شما وارد می کند و در مورد اثباتش باید در حوزهی قلب صحبت کرد عزیزم. وقتی فروغ می گه: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.... اهلش احساس سرما می کنند. شعر نحوی از حیات رو خلق می کند!!... شعر خیلی خیلی عالی، خودش رو توی قلب تو ثبت می کند و وقتی هم وارد قلب شد، با دشمن خودش شروع به ستیزه می کند، و دوست خودش را تقویت.
اهل منطق بپذیرند یا نپذیرند، مغالطه بخانند یا نخانند، عقلای بشر، هزاران سال هست که با استناد به "ادبیاتی" که عقلانی و درست میدانندش "زندهگی" می کنند. مثل ها ، در ادبیات همهی دنیا، حضور به شدت موثری دارند و همیشه، خودشان را با لحن "حکمت" ، زیبا و ساده ظاهر می کنند.
در مورد جریان ملا هادی باید بگم که کمترین کار ادبی ای که یک متعقل(کسی که تلاش می کند خردورزی کند) انجام می دهد، این هست که از تکنیک مثال استفاده می کند. و مثال زدن بدون تخیل، امری محال است :)
یا حق...
بسم الله الرحمان الرحیم
اگر در قرآن شاعرانهگی دیده میشود، باید دانست که نظام جهان نیز شاعرانه تعریف شده است.و این شاعرانهگی منافاتی با عاقلانهگی ندارد چرا که شعر خداوند و شعر خداوندی ، عین حکمت است.
بسم الله الرحمان الرحیم
عالم مومن عالم دیگری است. پس به هر جا که وارد شود، و به هرچیز که بنگرد، جز آن چه دیگران میبینند ، خاهد دید. مومن با چشم حکمت به همهی عالم مینگرد، پس حتا اگر ((جدایی نادر از سیمین)) را هم ببیند، به جای این که از انقلاب اسلامی ناامید شود، یا هر خزعبل دیگری که کارگردان اثر خاسته است، تصمیم میگیرد که در صدق لسان و عمل، بیشتر بکوشد... از این رو، ما نباید حساب مومن و شیعه را با حساب دیگران ببندیم، بلکه مومن به خدا، چون رزق و طعامش متفاوت است، آثارش نیز متفاوت از دیگران است.
بسم الله الذی خلق
خلقت، تفریح حکیمانهی اهل جنت است. و جنتیان خلفای الهی در عالمند. اگر بدانیم که شهدا کارگزاران خداوند در عالمند، از آن چه گفته شد، حیرت زده نخاهیم شد.
بسم الله الرحمان الرحیم احکام اسلام را با منطق اسلام میشود عمل کرد، نه غیر اسلام. یعنی وقتی احساس میکنیم دوستمان دارد اشتباهی انجام میدهد، و موقعیت نهی از منکر را فراهم میبینیم، نمیآییم ببینیم اسلام در مورد چهگونهگی نهی از منکر چه گفته، بلکه این مفهوم را با منطق خودمان به یک صورت کاملا غلط مثل : ابتداء به فریاد کشیدن- در موردی که چنین نیازی نیست- شروع میکنیم. احکام اسلام را با منطق اقواممان عمل میکنیم و انتظار داریم که کارها درست شود. عمرا!
دقیقا مثل این که مواد لازم برای یک غذا را نه با دستوری که آشپز گفته ، بلکه به صورتی که از خودمان در آوردهایم بپزیم و انتظار هم داشته باشیم که در آخر غذای خوشمزهای درست شود.
بسم الله النور
طبق قاعده ی خذ عنا تکن منّا ما باید برای درخاست هر چیزی ابتدا به اهل بیت علیهم السّلام رجوع کنیم، یعنی ابتدا بگوییم : یا وجیها عندالله من فلان خاسته را دارم بعد در مقام تحصیل و سعی نیز ابتدا به کسانی که بیش ترین نزدیکی را به اهل بیت دارند رجوع کنیم. بدین وصف در آخرین اولویت، بنا بر اضطرار ، نوبت کفار و منافقین میرسد. پس این که حضرات فرموده اند برای طلب علم و حکمت خودتان را محدود نکنید، دلیل نمی شود که مثلا ما برای طلب حکمت اول بسم الله سراغ فلاسفه برویم!
* یا کمیل لاتأخذ إلاّ عنّا تکن منا؛ای کمیل! جز از ما نگیر تا از ما باشی» -تحف العقول، ص171؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص95.
هو الجمیل
حسنت به اتّفاق ملاحت جهان گرفت... آری به اتّفاق جهان میتوان گرفت.....
حافظ