بسم الله الرحمن الرحیم
هر امّ قمری نمیتواند فرمول مخالفت با نفس و تربیت نفس صادر کند. مخالفت با نفس دانش میخاهد، روش میخاهد.... آن چه به نظر میرسد، این است که مخالفت اولا در برابر معصیت و ثانیا در جهت تدبیر امور کاملا قابل توصیه است و الاّ باید حذر کرد و باید بسیار محتاط بود در این جریان.
: چرا که نفس انسان ، حسّاسترین، خطرناکترین و پیچیده ترین نظام مخلوق خداوند است و ابدا با حدس و گمان ها و شبه استدلال های 2 ریالی فلان شیخ در آندلس و فلان جوکی در هندوستان و فلان روانشناس در انگلستان نمیتوان از پس مدیریت صحیح و سالم این دستگاه فوق حسّاس بر آمد. پس لاجرم، نیاز به گزاره هایی قطعی به جای گمانه های متزلزل و احکامِ علمیِ یقینی به جای نظریات شبه علمی است. و منشا چنین علمی، جز آسمان و ساحت قدس و ثبات و عصمت نمیتواند باشد. تنها و تنها خداوندِ ثابت و کامل است که میتواند مدعی علمی لایتغیّر و همیشه گی گردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
نفس، حقیقت لطیفی است، که با کوچک ترین بهانه ای، برای پرواز به آسمان، بال میگشاید. لحظهی پرواز نفس محدود به وقت نماز نیست. ایستگاه اتوبوس، پیاده روی خیابان، زمان تماشای یک سریال، زمان حضور در کلاس و زمان شستن ظرف ها هم ملائکه بال هایشان را به ما قرض میدهند. تقوا یعنی همین که هی حواست جمع باشد تا به چیزی آلوده نشوی و بال هایت جایی گیر نکنند، تا از کوچک ترین فرصت پرواز هم جا نمانی.
پ.ن : میلاد منجی مبارک
بسم الله الرحمن الرحیم
انسانی از گرسنهگی میمیرد، که باور دارد گرسنهگی او را خاهد کشت؛ و الا فقط خداوند است که با واسطه یا بیواسطه، میکشد و زنده میکند. نفس انسان فی حقیقت ذاته غنی از اطعام به طعام دنیوی است. لکن در مراتب پایین خیش، نیازمند به اکل و شرب است.
بسم الله الرحمن الرحیم
هرچیزی و هر جزئی از عالم، نفسی دارد، و میزان شعور نفس، متغیر است، و موت مساوی عدم ادراک است ؛ و نشان میت آن است که بیهوده است و فاسد و از معادلات عالم برکنار است. حال به اطراف خود بنگر، و ((حی)) و ((میت)) را از هم بازشناس...
بسم الله الرحمن الرحیم
هنر روح در این است که ماء دافق را به محل بوسهی ملائکه تبدیل کند و از اسفل به اعلا و "از زمین" به آسمان رساند.روح پرورندهی نفس است... عدهای از نفس تنها به سطوح سافل.ش بسنده میکنند و خود و عمررا، تنها وقف قوت و شهوت میسازند، اما روح ایمان، تنها در بعضی سبب میشود که تشنهی علم و محبت باشند و وارد وادی سلوک مومنانه شوند.
بسم الله الذی جعل کل شی فی موضع.ه
به نام خدایی که هر چیزی را در جای خودش قرار داد...
اسلام میگوید شهوت جنس.ی در سبیل حلال باید به طور کامل تامین شود، و تامین نشدن.ش خسارت زاست و همهی مدیریت.ش را صرف نهی از حرام و تدبیر همسرداری میکند. ولی در مورد شهوت شکم، میگوید باید به حد کفاف قناعت کرد و ابدا پرخوری نکرد. این از آن روست که نکاح (sex ) از حیث شهوانی غذای روح شهوت است و از حیث عاطفی ، غذای نفس. و جسد، تنها واسط این هاست. ولی طعام، قوت جسد و لذت روحِ ((قوّه)) است و نقش نفس، این وسط خیلی کمرنگ.تر است ، نسبت به نکاح و زواج. اساسا ازدواج به این خاطر که دو نفس انسانی در سبیل طاعت الله و خوشنودی خدا در تعامل اند، مرتبهی اعلایی دارد و اصلا در حدیث نبوی داریم که خداوند از هیچ پیوندی به اندازهی ازدواج خوش.ش نمیآید؛ و همین ها برای کسی که به.ش معتقد است، ثابت میکند که کلاس نکاح، خیلی بالاتر از کلاس طعام است! اسلام وقت نکاح میگوید: حیا را کنار بگذار و تا میخاهی-از حلال- تنعم کن! و آداب و مقیدات را به حداقل میرساند. ولی وقت طعام میگوید: شمرده و آرام لقمه بردار و مراعات همه چیز را بکن و وقت.ی هنوز متمایل به طعام.ی، بر پوزهی نفس مهار زن و از سر سفره برخیز. چرا که میداند کثرت طعام، آدمی را به بل هم ازل.ی سوق میدهد، ولی کثرت نکاح-در اندازه اش- جان آدمی را نیرو میبخشد و نفس او را از خشم و فسردهگی و خستهگی میرهاند و او را والایش میکند... در میهن من اما، به زور لقمه در دهان میهمان میچپانند و این را مهرورزی میدانند، ولی اگر مسلمان.ی بخاهد از لذت خدا، همان قدر که خدا خاسته و گفته ، بهره برد، گویا مرتکب جرمی نابخشودنی گشته است... و اگر این وارونهدینی نیست، چیست؟....
پی نوشت:
بر اساس تعالیم اهل البیت علیهم السلام ، ما قائل به 5 روح و تنها یک نفس برای انسان هستیم. بر این اساس، تعریف و حقوق و وظایف ارواح با نفس متفاوت است. اما در نزد عوام و اهل فسلفه، و اغلب آقایان طلاب، به تاسی از غربیان، این 2 کاملا به یک معنا به کار می روند. نگفته معلوم است که این اشتباه، منجر به بروز مشکلات.ی در انسان شناس.ی و الهیات خاهد شد.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج11 ؛ ص359
13259-[1][1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِی الْبَصَائِرِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ[2][2] عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ أُنَاسٌ یَزْعُمُونَ أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ کَبُرَ هَذَا عَلَیَّ وَ حَرَجَ[3][3] مِنْهُ صَدْرِی حَتَّى أَزْعُمَ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ الَّذِی یُصَلِّی إِلَى قِبْلَتِی وَ یَدْعُو دَعْوَتِی وَ یُنَاکِحُنِی وَ أُنَاکِحُهُ وَ یُوَارِثُنِی وَ أُوَارِثُهُ أُخْرِجُهُ مِنَ الْإِیمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ یَسِیرٍ أَصَابَهُ فَقَالَ ع صَدَقَ أَخُوکَ وَ ذَکَرَ ع لَهُ مَا فِی الْمُؤْمِنِ مِنَ الْأَرْوَاحِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالاتٌ فِی قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ یَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُالْقُوَّةِ وَ تُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِی الْخَطِیئَةِ فَإِذَا مَسَّهَا انْتَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ نُقْصَانُهُ مِنَ الْإِیمَانِ لَیْسَ بِعَائِدٍ فِیهِ أَبَداً أَوْ یَتُوبَ فَإِن[4][4] تابَ وَ عَرَفَ الْوَلَایَةَ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ وَ هُوَ تَارِکُ الْوَلَایَةِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ الْخَبَر[5][5]
[1][1]17- بصائر الدرجات ص 469.
[2][2]( 1)( و هو ابن داود الغنوی، کما فی الکافی)( منه قده).
[3][3]( 2) حرج صدره: ضاق( لسان العرب ج 2 ص 233).
[4][4]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
[5][5]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
بسم الله الرحمان الرحیم
غم جهان،که نفس آزاده و جان بیدار، مُدرِک1 آن است، غم دریافت بی واسطهی آلام2 بشر است.
1- درک کننده، فهمنده
2- ج الم: درد ها
بسم الله العزیز الرحیم
عزت و ذلت ذاتی است، نه خارجی
:کسی اگر خودش پست باشد، کس و چیز دیگری از بیرون نمی تواند او را عزیز کند و اگر کسی ذاتا عزیز باشد، هیچ قدرتی نمی تواند عزت نفسش را لکه دار بکند. مثل حضرت سید الشهدا سلام الله علیه. چیزی که مهم است، حقیقت امر است. جامه ی پادشاهان هم اگر در بر کنیم ولی در حقیقت امر، پیش خودمان، پیش خدای خودمان عزت نداشته باشیم، آن آرامش درونی و مواهب حاصل از عزت نفس در ما پدید نمی آید. ممکن است کسی ان قلت کند که: این که خدا فرموده که من عزت می دهم و من ذلیل می کنم پس تکلیف این فرمایش چه می شود؟... باید عرض کنم که اعمال اثر خداوند هم از درون است : إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم همانا که خداوند چیزی را در قومی تغییر نمی دهد، مادامی که خودشان تغییری در نفوسشان انجام دهند .-11 رعد
پ.ن : علاوه بر خودم، 2-3 نفر التماس دعای جدی دارن. جون ما پشت گوش نندازید!... یا زهرا.
بسم الله الذی جعل کل شی فی موضعه
به نام خدایی که هر چیزی را در جای خودش قرار داد...
اسلام میگوید شهوت جنس.ی در سبیل حلال باید به طور کامل تامین شود، و تامین نشدن.ش خسارت زاست و همهی مدیریت.ش را صرف نهی از حرام و تدبیر همسرداری میکند. ولی در مورد شهوت شکم، میگوید باید به حد کفاف قناعت کرد و ابدا پرخوری نکرد. این از آن روست که نکاح (sex ) از حیث شهوانی غذای روح شهوت است و از حیث عاطف.ی ، غذای نفس. و جسد، تنها واسط این هاست. ولی طعام، قوت جسد و لذت روحِ ((قوّه)) است و نقش نفس، این وسط خیلی کمرنگ.تر است ، نسبت به نکاح و زواج. اساسا ازدواج به این خاطر که دو نفس انسان.ی در سبیل طاعت الله و خوشنودی خدا در تعامل اند، مرتبهی اعلایی دارد و اصلا در حدیث نبوی داریم که خداوند از هیچ پیوندی به اندازهی ازدواج خوش.ش نمیآید؛ و همین ها برای کسی که به.ش معتقد است، ثابت میکند که کلاس نکاح، خیلی بالاتر از کلاس طعام است! اسلام وقت نکاح میگوید: حیا را کنار بگذار و تا میخاهی - از حلال- تنعم کن! و آداب و مقیدات را به حداقل میرساند. ولی وقت طعام میگوید: شمرده و آرام لقمه بردار و مراعات همه چیز را بکن و وقت.ی هنوز متمایل به طعام.ی، بر پوزهی نفس مهار زن و از سر سفره برخیز. چرا که میداند کثرت طعام، آدمی را به بل هم ازل.ی سوق میدهد، ولی کثرت نکاح-در اندازه اش- جان آدمی را نیرو میبخشد و نفس او را از خشم و فسردهگی و خستهگی میرهاند و او را والایش میکند... در میهن من اما، به زور لقمه در دهان میهمان میچپانند و این را مهرورزی میدانند، ولی اگر مسلمان.ی بخاهد از لذت خدا، همان قدر که خدا خاسته و گفته ، بهره برد، گویا مرتکب جرمی نابخشودنی گشته است... و اگر این وارونه دین.ی نیست، چیست؟....
پی نوشت:
بر اساس تعالیم اهل البیت علیهم السلام ، ما قائل به 5 روح و تنها یک نفس برای انسان هستیم. بر این اساس، تعریف و حقوق و وظایف ارواح با نفس متفاوت است. اما در نزد عوام و اهل فسلفه، و اغلب آقایان طلاب، به تاسی از غربیان، این 2 کاملا به یک معنا به کار می روند. نگفته معلوم است که این اشتباه، منجر به بروز مشکلات.ی در انسان شناس.ی و الهیات خاهد شد.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج11 ؛ ص359
13259-[1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِی الْبَصَائِرِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ[2] عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ أُنَاسٌ یَزْعُمُونَ أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ کَبُرَ هَذَا عَلَیَّ وَ حَرَجَ[3] مِنْهُ صَدْرِی حَتَّى أَزْعُمَ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ الَّذِی یُصَلِّی إِلَى قِبْلَتِی وَ یَدْعُو دَعْوَتِی وَ یُنَاکِحُنِی وَ أُنَاکِحُهُ وَ یُوَارِثُنِی وَ أُوَارِثُهُ أُخْرِجُهُ مِنَ الْإِیمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ یَسِیرٍ أَصَابَهُ فَقَالَ ع صَدَقَ أَخُوکَ وَ ذَکَرَ ع لَهُ مَا فِی الْمُؤْمِنِ مِنَ الْأَرْوَاحِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالاتٌ فِی قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ یَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُالْقُوَّةِ وَ تُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِی الْخَطِیئَةِ فَإِذَا مَسَّهَا انْتَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ نُقْصَانُهُ مِنَ الْإِیمَانِ لَیْسَ بِعَائِدٍ فِیهِ أَبَداً أَوْ یَتُوبَ فَإِن[4] تابَ وَ عَرَفَ الْوَلَایَةَ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ وَ هُوَ تَارِکُ الْوَلَایَةِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ الْخَبَر[5]
[1]17- بصائر الدرجات ص 469.
[2]( 1)( و هو ابن داود الغنوی، کما فی الکافی)( منه قده).
[3]( 2) حرج صدره: ضاق( لسان العرب ج 2 ص 233).
[4]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
[5]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
نفس مطلق و واحد است:هوالاوّل و الآخر و الظاهر والباطن. پس استحصار آن در یک کالبد ، یک ظلم و دروغ بزرگ و کفر (نادیدن) است.از این رو کبر تنها متعلّق به کسی است که بیکالبد و فراکالبد است. اوست که به حق میتواند به ذات و نفس خیش ببالد ؛ چه ، این بالیدن حیات وی را مختل نمیسازد.کبر برای غیر خدا توقّف است، از این رو مضرّ است.کبر در باطن یعنی: رسیدم، دیگر نمیخاهم جلوتر بروم. دوندهای را در نظر بگیر که جلوتر از همه میدود ولی ناگهان دیوانهوار میایستد و فریاد میکشد: من برنده ام! در حالی که دیگران متعجّب از کنارش میگذرند و او را پشت سر میگذارند.