بسم الله الرحمان الرحیم
سلام بر شما،
((ن)) عزیز، جدیدا کامنتی برای پست "نظام شاعرانه.ی عالم" گذاشته بود، که پاسخ.ش چون طولانی بود، پست نمی شد. بنده کل جریان رو این جا آوردم.
ن:
شاعرانگی یعنی چی ؟
اگه شاعرانگی به معنای استفاده از زیبایی های لفظی و ادبی باشی اشکال نداره ....هرکس استفاده کنه زیباست و عاقلانه هم است
اما اگر شاعرانگی به معنای حرفای ذوقی و احساسی باشه و عنصرش خیال و دل و عاطفه باشه اینجا با عقل درگیر میشه ...
و اونجایی هم که من با شاعرانگی ها درگیر میشم همینجاست ..حالا میخواد هایدگر باشه میخواد شازده ....
پاسخ
سلام، مگر استفاده از زیبایی های لفظی بدون خیال و ذوق و عاطفه ممکن است؟ ... و مگر فهم هایدگر بی آن که شاعر فرض شود، امکان دارد؟... و مگر نه این که فردوسی و نظامی و سعدی و حافظ حکمای سترگ تاریخ هستند که بسیار بالاتر و والاتر و محبوب تر و موثر تر از امثال ابن سینا -در مقام فلسفه اش- و ملا صدرا ایستاده اند؟ و مگر مراد این پست، اعلام همین نبوده است، که هویت شعر، ضدیتی با عقل ندارد؟ و اگر دل(قلب) را با عقل ضد می دانید، چه می کنید با قرآن که اساسا تعقل را فعل قلب می داند؟ و استقلالی برای عقل قائل نیست!
پاسخ ن :
بله ممکن است ....
من هایدگر رو فهمیدم در حالی که شاعر فرضش نکردم ... وامکان داره ...بله بدون عاطفه و خیال هم میتوان از زیبایی های لفظی استفاده کرد ...فرض شما اینه که خدا عاطفه داشته پس ...که اومده حرفای لفظی زده ....
گیشه ملاک حقانیت چیزی نیست .... اگه سعدی و حافظ و فردوسی شهرت بیشتری دارند دقیقا به همان دلیله که امروز محمد رضاحکیمی خیلی ناشناخته تر از گلزاره ...وکتابای صادق هدایت خیلی بیشتر از رضا امیرخانی خونده میشه ...و این ها دلیل بر حقانیت نمیشه ...
پس هرچی موثر تر و معروف تر بود لزوما بهتر هم نیست
حافظ و سعدی و فردوسی هم به خاطر شعرشون ایستاده اند نه صرفا به خاطر محتواشون ...
قدرت شعریشون بالا بوده و شعراشون قوی بوده
شعر اگه بخاد حرفی بزنه اون حرف لزوما درست نیست ذاتا غلط هم نیست ... شعر هر حرفی میزنه اشتباه نیست...هر حرفی هم میزنه درست نیست ....اصلا بحث من اینجاست که شعر قابلیت این رو نداره که خودش رو اثبات یا رد بکنه شعر نهایتا میتونه زیبایی و قدرت بیانی و لفظی خودش رو اثبات بکنه و به گوش خواننده و به دلش بشینه اما شعر توان این رو نداره که حقانیت خودش رو اثبات کنه و حتی شعر قادر نیست حقانیت خودش رو اثبات کنه مگر اینکه استدلالی رو به زبان ادبی بگیم که باز اون هم خیال نیست عقلانیت با زبان شعر است نه شعر ...یعنی صرفا نظم است گویی که داری منظومه ی ملاهادی میخوانی...یعنی اگه شعری حرفی بزنه اون حرف قابلیت استناد نداره ....یعنی دلیل محسوب نمشه اصلا از نظر منطقی استناد به شعر مغالطه محسوب میشه . دقیقا فرقی نمیکنه فردی استناد کنه به فیلم مرد عنکبوتی یا بتمن یا سوپرمن یا ...و بگه انسان میتونه پرواز کنه و از دستش تار بیاد بیرون چون توی فیلم اومده ...
استناد به شعر دقیقا چنین حالتی داره .
پاسخ:
1- فکر می کنم که هایدگر رو نفهمیدی ، و قول خودت ، اثبات کننده نیست.
2- بدون عاطفه نمی توان از زیبایی بهره برد. چرا که عطوفت، فعل قلب است، قلب، منطعف به امور می شود، و آن ها را زیبا یا زشت مییابد.خدا قلب دارد و عاطفه، و برای اهل حدیث لازم نیست که بگویم : انّ العلیُ قلب الله
3- قیاس سعدی و حافظ با گلزار باطل هست. لحن قرآن شاعرانه است(در سبک های مختلف) و اصولا هر کس که بخاهد با قرآن معارضه کند، مجبور است با لحن شاعرانه سخن بگوید. و اگر قرآن این گونه نمیبود، و معصوم در لحن و بیانش از عاطفه و خیال استفاده نمی کرد، مردم از دورش می گریختند و مخاطبین دین، به اندازهی مخاطب.ین فلسفهی تحلیل زبانی می شدند(حدودا!) و دین مهمل (بی کاربرد) می شد. البته قرآن شعر نیست، به این معنا که متاثر از "نفس" نیست. اما دلیل توفیق حکمای شاعر در تاریخ، این بوده که فهم کرده بودند که حکمت را باید با نرمای ادبیات و ذوق به خورد مخاطب داد، تا بر جانش شیرین آید. و ابن سینا و ملاصدرا، در زمان خودشان هم اقبال عمومی نداشتند و اساسا برای عموم نمی نوشتند. زبانشان زبان متکلف و مصطلحی بود، که مردمگریز بود و مردم هم اصولا نیازی به جست و جو برای فسلفهی الهی نداشتند ، چرا که شالوده های زیستشان را، از اهل بیت عصمت و روات حدیثشان می گرفتند. دینی که بدان معتقد و مطمئن بودند و فلسفه ای که بدان جاهل و مردّد. (و مردمان دشمن آن اند که نمیدانند) در مورد پایایی حافظ و سعدی ، باید عرض کنم که چون کلام این عزیزان، حاوی حقیقت بوده ، و البته بسیار زیبا و نغز، پایا و ماندگار شده و پدیده ای مثل گلزار یا الناز شاکر دوست، یا ابی، اصولا ماندگار نیستند و عمر محدودی دارند.
شعر خودش را در حوزهی قلب شما وارد می کند و در مورد اثباتش باید در حوزهی قلب صحبت کرد عزیزم. وقتی فروغ می گه: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.... اهلش احساس سرما می کنند. شعر نحوی از حیات رو خلق می کند!!... شعر خیلی خیلی عالی، خودش رو توی قلب تو ثبت می کند و وقتی هم وارد قلب شد، با دشمن خودش شروع به ستیزه می کند، و دوست خودش را تقویت.
اهل منطق بپذیرند یا نپذیرند، مغالطه بخانند یا نخانند، عقلای بشر، هزاران سال هست که با استناد به "ادبیاتی" که عقلانی و درست میدانندش "زندهگی" می کنند. مثل ها ، در ادبیات همهی دنیا، حضور به شدت موثری دارند و همیشه، خودشان را با لحن "حکمت" ، زیبا و ساده ظاهر می کنند.
در مورد جریان ملا هادی باید بگم که کمترین کار ادبی ای که یک متعقل(کسی که تلاش می کند خردورزی کند) انجام می دهد، این هست که از تکنیک مثال استفاده می کند. و مثال زدن بدون تخیل، امری محال است :)
یا حق...
بسم الله الرحمن الرحیم
تفکر یهود و دشمنان اسلام را باید در نقطهی ضدّ قرآن و ادیان الهی یافت. اصل ماجرای یهودشناسی شاید همین باشد. مثلا اگر قرآن انسان را به مودّت و رحمت توصیه میکند، باید به قطع و یقین دانست که یهود بر ضد این میاندیشد و توصیه میکند. یعنی مثلا رحمت را اساسا ناشی از ضعف اخلاقی میداند و وداد را نیز تنها در جهت انجام اهداف یهود توصیه میکند نه غیر آن. اگر قرآن به توحید و اتّحاد توصیه میکند، یهود قطعا به دنبال افتراق و افتراد(فردیت گرایی) است و این برایش ارزش است یا اگر قرآن توصیه به حیا و عفاف میکند ، قطعا یهود در سخت ترین حالت ممکن به دنبال بی حیائی و پردهدری است.چیزی که برای ما فی نفسه ارزش است، برای آنها قطعا ضدّ ارزش است. تا جایی که این گروه در معاد خیش راضی به جهنّمی میشوند که در آن وضعشان لایموت فیها و لا یحیا است، ولی راضی به پذیرش و انعطاف قلب به ولایت امیر مومنان علی علیه و علی آله السّلام که همان ولایت الله است نخاهند شد. ردپای این جریان را ببینید چه قدر راحت میشود در سیر تفکّر مدرن پیدا کرد. ببینید تا یک جایی این ها چه قدر خوب، روز به روز آجر روی آجر چیدند و برای بسط اندیشهی شان بسترسازی کردند .
بسم الله النور
طبق قاعده ی خذ عنا تکن منّا ما باید برای درخاست هر چیزی ابتدا به اهل بیت علیهم السّلام رجوع کنیم، یعنی ابتدا بگوییم : یا وجیها عندالله من فلان خاسته را دارم بعد در مقام تحصیل و سعی نیز ابتدا به کسانی که بیش ترین نزدیکی را به اهل بیت دارند رجوع کنیم. بدین وصف در آخرین اولویت، بنا بر اضطرار ، نوبت کفار و منافقین میرسد. پس این که حضرات فرموده اند برای طلب علم و حکمت خودتان را محدود نکنید، دلیل نمی شود که مثلا ما برای طلب حکمت اول بسم الله سراغ فلاسفه برویم!
* یا کمیل لاتأخذ إلاّ عنّا تکن منا؛ای کمیل! جز از ما نگیر تا از ما باشی» -تحف العقول، ص171؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص95.
بسم الله الذی هو النجاة
بعضی متسلمان ها ، به اندازه ای به پیغمبر و امام معصوم (علیهم السّلام) ایمان ندارند که برای پاسخ پرسشهایشان به ایشان رجوع کنند. از طرفی جسارت این را هم ندارند که فارق از هرگونه انگارهی دینی به جستجو برای پرسش هایشان برآیند . پس رزق ایشان همین فلسفهی صدرایی می شود، که هرگاه خاستند تکیه بر عقلانیت بکنند ، بگویند فلسفه ی صدرا و از استدلالش بگویند و هرگاه خواستند تکیه بر رابطه اش با دینُ الله و معنویت بکنند ، بگویند: حکمت صدرایی و پز آیات و روایات و مشاهدات سنجاق شده به این مکتب را بدهند. و اگر پرسیدی فلانی تو که فلان عقیده را داری، مگر این آیه ی قرآن را نخانده ای یا آن روایت را ندیده ای ، دم از تاویل می زنند و هرجور با ساختار انگاشته هایشان چفت بود، آیات خدا و کلام معصوم را به اصطلاح تاویل و در باطن تضلیل می کنند و تازه در آخر این فضولی ، تو را هم به ظاهرگرایی و ظاهر مذهبی ملامت میکنند. و نه انگار که در کتاب خدا نوشته شده: و ما یعلم تأویله الاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم و نه انگار که باقرالعلوم علیه السّلام فرمود : یا ابا عبیده ان لهذا تأویلاً لایعلمه الاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم من آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) حال باید پرسید که آیا خبری از تاویلات صدرا و ابن عربی در کلام آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین موجود است یا صدرا را از آل محمد علیهم السّلام انگاشته اید؟..... آیا بهتر این نیست که یک بار در زندگی جامه به در کنید و دل به دریا بزنید و بدون ترس به مطالعهی بی طرفانه بپردازید و راه خود را برای زندهگی و مرگ بیابید تا این که دل به شبه فلسفه ای تاریخ گذشته ببندید که هم دین را داشته باشید و هم فلسفه را؟... هان که راست گفت امیر سخن که: البجنُ اخ الموت!... ترس برادر مرگ است!...