بسم الله الرحمن الرحیم
شاه میخاست همهی مردم را بی دین کند، حتا به زور. جمهوری اسلامی هم با زبان حال میگوید همهتان بادین باشید ولو به زور -حالا دین به کدام روایت؟ خدا داند*. هیچ کدام این 2 درست نیستند. باید برای مردم امکان انتخاب و حیات آزادانه قائل شد برادر!... ولایت فیقه برای مومنین به آن محقق میشود، نه کسانی که که اساسا فقه را قبول ندارند، چه رسد به فقیه!
*روایت رسمی اش میشود کتب شهید مطهری و صحیفهی امام، و فرمایشات رهبر که تبدیل میشوند به بخش نامه و بیلبورد مناسبتی و 4 تا کلاس و مسابقهی مهجور در دست گاه آموزشی. ولی تا دلتان بخاهد، روایات غیر رسمی داریم: دین از نگاه نیروی انتظامی. دین از نگاه معاون سینمایی وزارت ارشاد، دین از نگاه مراجع اَخباری که صدایشان کلفت است و دین از نگاه هر کسی که میز دارد در حکومت دینی....
بسم الله الرحمن الرحیم نقل است که آزمایشگاه ادیسون 1 بار به طور کامل سوخته است. ما –اهالی تنبل فرهنگ و علم این مملکت- اگر بودیم، لابد برای ابد کار را رها میکردیم. اما، ادیسون میایستد و کار را محکم و امیدوار 2باره آغاز میکند. و اگر این مرام، مرام درست است، پس چرا بعضی از دوستان، 3-4 تجربهی پرنقص خود را معیار برای عالم و آدم میگیرند، و صبح و شب بر طبل نومیدی و نمیشود میکوبند؟...
بسم الله الرحمن الرحیم
کار دین(فرهنگ) مثل پیکرتراشی است. با کیفیات متفاوت و ابزار متفاوتی انجام میشود.جایی لازم است با چکش ضربه بزنی، وجایی لازم است با سمبادهی نرم کار کنی.
بسم الله الذی جعل کل شی فی موضع.ه
به نام خدایی که هر چیزی را در جای خودش قرار داد...
اسلام میگوید شهوت جنس.ی در سبیل حلال باید به طور کامل تامین شود، و تامین نشدن.ش خسارت زاست و همهی مدیریت.ش را صرف نهی از حرام و تدبیر همسرداری میکند. ولی در مورد شهوت شکم، میگوید باید به حد کفاف قناعت کرد و ابدا پرخوری نکرد. این از آن روست که نکاح (sex ) از حیث شهوانی غذای روح شهوت است و از حیث عاطفی ، غذای نفس. و جسد، تنها واسط این هاست. ولی طعام، قوت جسد و لذت روحِ ((قوّه)) است و نقش نفس، این وسط خیلی کمرنگ.تر است ، نسبت به نکاح و زواج. اساسا ازدواج به این خاطر که دو نفس انسانی در سبیل طاعت الله و خوشنودی خدا در تعامل اند، مرتبهی اعلایی دارد و اصلا در حدیث نبوی داریم که خداوند از هیچ پیوندی به اندازهی ازدواج خوش.ش نمیآید؛ و همین ها برای کسی که به.ش معتقد است، ثابت میکند که کلاس نکاح، خیلی بالاتر از کلاس طعام است! اسلام وقت نکاح میگوید: حیا را کنار بگذار و تا میخاهی-از حلال- تنعم کن! و آداب و مقیدات را به حداقل میرساند. ولی وقت طعام میگوید: شمرده و آرام لقمه بردار و مراعات همه چیز را بکن و وقت.ی هنوز متمایل به طعام.ی، بر پوزهی نفس مهار زن و از سر سفره برخیز. چرا که میداند کثرت طعام، آدمی را به بل هم ازل.ی سوق میدهد، ولی کثرت نکاح-در اندازه اش- جان آدمی را نیرو میبخشد و نفس او را از خشم و فسردهگی و خستهگی میرهاند و او را والایش میکند... در میهن من اما، به زور لقمه در دهان میهمان میچپانند و این را مهرورزی میدانند، ولی اگر مسلمان.ی بخاهد از لذت خدا، همان قدر که خدا خاسته و گفته ، بهره برد، گویا مرتکب جرمی نابخشودنی گشته است... و اگر این وارونهدینی نیست، چیست؟....
پی نوشت:
بر اساس تعالیم اهل البیت علیهم السلام ، ما قائل به 5 روح و تنها یک نفس برای انسان هستیم. بر این اساس، تعریف و حقوق و وظایف ارواح با نفس متفاوت است. اما در نزد عوام و اهل فسلفه، و اغلب آقایان طلاب، به تاسی از غربیان، این 2 کاملا به یک معنا به کار می روند. نگفته معلوم است که این اشتباه، منجر به بروز مشکلات.ی در انسان شناس.ی و الهیات خاهد شد.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج11 ؛ ص359
13259-[1][1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِی الْبَصَائِرِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ[2][2] عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ أُنَاسٌ یَزْعُمُونَ أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ کَبُرَ هَذَا عَلَیَّ وَ حَرَجَ[3][3] مِنْهُ صَدْرِی حَتَّى أَزْعُمَ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ الَّذِی یُصَلِّی إِلَى قِبْلَتِی وَ یَدْعُو دَعْوَتِی وَ یُنَاکِحُنِی وَ أُنَاکِحُهُ وَ یُوَارِثُنِی وَ أُوَارِثُهُ أُخْرِجُهُ مِنَ الْإِیمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ یَسِیرٍ أَصَابَهُ فَقَالَ ع صَدَقَ أَخُوکَ وَ ذَکَرَ ع لَهُ مَا فِی الْمُؤْمِنِ مِنَ الْأَرْوَاحِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالاتٌ فِی قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ یَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُالْقُوَّةِ وَ تُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِی الْخَطِیئَةِ فَإِذَا مَسَّهَا انْتَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ نُقْصَانُهُ مِنَ الْإِیمَانِ لَیْسَ بِعَائِدٍ فِیهِ أَبَداً أَوْ یَتُوبَ فَإِن[4][4] تابَ وَ عَرَفَ الْوَلَایَةَ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ وَ هُوَ تَارِکُ الْوَلَایَةِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ الْخَبَر[5][5]
[1][1]17- بصائر الدرجات ص 469.
[2][2]( 1)( و هو ابن داود الغنوی، کما فی الکافی)( منه قده).
[3][3]( 2) حرج صدره: ضاق( لسان العرب ج 2 ص 233).
[4][4]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
[5][5]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
بسم الله الرحمان الرحیم
خاک بر سر فرهنگی کنند که به جای آن که کانون ازدواج راه بیندازد، کانون ترک خودارضائی راه میاندازد و اسم خودش را هم میگذارد اسلامی!... اگر خاک بر سر این فرهنگ-این مدل دین داری- بریزیم و در تاریخ دفنش کنیم، بعدا میتوانیم از خداوند بخاهیم تا رزق دیگری برای ما قرار دهد .
بسم الله الذی لا تاخده سِنه و لا نوم...
وقتی آقایان خــــــــــــاب بودند.... دیگران بیدار بودند ..... چه اتفاق ها که نیفتاد!.... 9/9/1391
بسم الله الرحمان الرحیم
اولویت اوّل وآخر اسلام، فرهنگه. باز میخای دعوا کنی؟... دادا! دعوا نکن!... یه لحظه صبر کن... جای کلمهی فرهنگ رو با معادل قرآنی ش جایگزین کن؛ به جاش بگو دین. حالا 2 باره: اولویت اوّل و آخر اسلام دینه . حالا بازم جای دعوا میمونه؟...فقط یه توضیح بدهکارم؛ اونم چشم... یعنی توی اسلام، شما قدم در هر وادی که میگذاری، باید طبق ((روح و روش)) اسلام حرکت کنی. چه وادی عبادت ، چه وادی علم ، چه وادی اقتصاد و چه وادی ازدواج... به هر میزان که اسلام درگیر عملت نباشه، از اسلامیت ش دور میشه دادا!
: البته معتقد به این نیستم که فرهنگ در هر موضعی باید به معنای دین ترجمه شود، بل که وقتی صحبت از تفاوت های فرهنگی درون دینی به میان می آید ، باید گفت که به کار بردن کلمه ی فرهنگ کاملا صحیح و کاربردی است. پس می شود گفت که : لفظ فرهنگ، اشاره به بخش نرم افزاری و معنوی حیات، در مقابل بخش سخت و مادی آن دارد.
بسم الله الذی هو الخالق کلّ شی...
رمان، از آن جا که ترکیبی از زیست درونی نویسنده ، الهامات و تاثّرات و مشاهدات بیرونی بر ذهن نویسنده است ذاتا بسیار جذّاب است. و از این رو همواره جایگاه شاهانهی خیش را هم در عرصهی سرگرمی و هم در عرصهی تفکّر حفظ خاهد کرد و به عنوان یک سرگرمی باکلاس و فردی و در دسترس و نسبتا ارزان، محبوب خاهد بود. جملات استاد شاهحسینی را به یاد میآورم که میگفت: ((مملکتی که رمان دارد، فیلمنامهی خوب و به تبع آن سینمای خوب دارد.)) و باید اعتراف کرد که مملکتی که سینمای خوب دارد، بر ساحت فرهنگ خود امیر و مسلّط است. و هیچ سلطنتی بالاتر از سلطنت فرهنگی نیست...
بسم الله الرحمن الرحیم
تالیف یک کتاب حقیقتا یک انرژی خاصّی میطلبد و این انرژی، خود، از یک انگیزهی عظیم ناشی میشود. عرضم این است که باور کنید، اگر این انگیزه یک انگیزهی الهی نباشد، قطعا یک انگیزهی نفسانی بسیار بسیار قوی است. پس بسیار باید حذر کرد از کسانی که با انگیزه های نفسانی کتاب مینویسند، یا فیلم یا هر اثر سختساز دیگری را میسازند و یا کار سخت دیگری را عرضه میکنند-مثل تدریس حرفه ای در دانشگاه. خدا میداند تا الان ، چند صد میلیون نفر برای ندانستن همین مسئله هلاک شده اند.
پ.ن : مقصودم این نیست که از این طور آدم ها مطلقا استفاده نکنیم، بل که همان طور که قبلا گفته شده، ابتدا، شالوده های فکری خود را از منابع درجه 1 دینی- قرآن و احادیث معتبر معصومین- پی ریزی کنیم، و زمانی که به ثبات فکری و اخلاقی رسیدیم، آن گاه از هر منبع فکری بیگانه ای می توانیم استفاده کنیم، چرا که مجهز به میزان حق و باطل هستیم. در عین حال، نباید فراموش کرد، که تنها چیزی که زهر دنیا - در هر صورتش-را خنثا می کند، ذکر خداوند است. و اگر مجهز به ذکر شویم، هیچ شری بر ما اثر نخاهد کرد. لذا، شدیدا قابل توصیه است که، قبل از مصرف و تولید هر خوراک جسمی و روحی، بردن نام خدا را فراموش نکنیم.
من اصغی الی ناطق فقد عبده فان کان الناطق عن الله فقد عبدالله و ان کان الناطق عن لسان ابلیس فقد عبد ابلیس »
«آن که به گویندهای گوش فرا میدهد، همانا وی را پرستیده است. پس اگر گوینده از جانب خداوند باشد، شنونده خداوند را پرستیده است و اگر گوینده زبان شیطان باشد، شنونده شیطان را پرستش کرده است. » امام جواد علیه آلاف التهیه و السلام.
بسم الله الذی جعل کل شی فی موضعه
به نام خدایی که هر چیزی را در جای خودش قرار داد...
اسلام میگوید شهوت جنس.ی در سبیل حلال باید به طور کامل تامین شود، و تامین نشدن.ش خسارت زاست و همهی مدیریت.ش را صرف نهی از حرام و تدبیر همسرداری میکند. ولی در مورد شهوت شکم، میگوید باید به حد کفاف قناعت کرد و ابدا پرخوری نکرد. این از آن روست که نکاح (sex ) از حیث شهوانی غذای روح شهوت است و از حیث عاطف.ی ، غذای نفس. و جسد، تنها واسط این هاست. ولی طعام، قوت جسد و لذت روحِ ((قوّه)) است و نقش نفس، این وسط خیلی کمرنگ.تر است ، نسبت به نکاح و زواج. اساسا ازدواج به این خاطر که دو نفس انسان.ی در سبیل طاعت الله و خوشنودی خدا در تعامل اند، مرتبهی اعلایی دارد و اصلا در حدیث نبوی داریم که خداوند از هیچ پیوندی به اندازهی ازدواج خوش.ش نمیآید؛ و همین ها برای کسی که به.ش معتقد است، ثابت میکند که کلاس نکاح، خیلی بالاتر از کلاس طعام است! اسلام وقت نکاح میگوید: حیا را کنار بگذار و تا میخاهی - از حلال- تنعم کن! و آداب و مقیدات را به حداقل میرساند. ولی وقت طعام میگوید: شمرده و آرام لقمه بردار و مراعات همه چیز را بکن و وقت.ی هنوز متمایل به طعام.ی، بر پوزهی نفس مهار زن و از سر سفره برخیز. چرا که میداند کثرت طعام، آدمی را به بل هم ازل.ی سوق میدهد، ولی کثرت نکاح-در اندازه اش- جان آدمی را نیرو میبخشد و نفس او را از خشم و فسردهگی و خستهگی میرهاند و او را والایش میکند... در میهن من اما، به زور لقمه در دهان میهمان میچپانند و این را مهرورزی میدانند، ولی اگر مسلمان.ی بخاهد از لذت خدا، همان قدر که خدا خاسته و گفته ، بهره برد، گویا مرتکب جرمی نابخشودنی گشته است... و اگر این وارونه دین.ی نیست، چیست؟....
پی نوشت:
بر اساس تعالیم اهل البیت علیهم السلام ، ما قائل به 5 روح و تنها یک نفس برای انسان هستیم. بر این اساس، تعریف و حقوق و وظایف ارواح با نفس متفاوت است. اما در نزد عوام و اهل فسلفه، و اغلب آقایان طلاب، به تاسی از غربیان، این 2 کاملا به یک معنا به کار می روند. نگفته معلوم است که این اشتباه، منجر به بروز مشکلات.ی در انسان شناس.ی و الهیات خاهد شد.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج11 ؛ ص359
13259-[1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِی الْبَصَائِرِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدٍ[2] عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ أُنَاسٌ یَزْعُمُونَ أَنَّ الْعَبْدَ لَا یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَأْکُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْفِکُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ کَبُرَ هَذَا عَلَیَّ وَ حَرَجَ[3] مِنْهُ صَدْرِی حَتَّى أَزْعُمَ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ الَّذِی یُصَلِّی إِلَى قِبْلَتِی وَ یَدْعُو دَعْوَتِی وَ یُنَاکِحُنِی وَ أُنَاکِحُهُ وَ یُوَارِثُنِی وَ أُوَارِثُهُ أُخْرِجُهُ مِنَ الْإِیمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ یَسِیرٍ أَصَابَهُ فَقَالَ ع صَدَقَ أَخُوکَ وَ ذَکَرَ ع لَهُ مَا فِی الْمُؤْمِنِ مِنَ الْأَرْوَاحِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَدْ تَأْتِی عَلَیْهِ حَالاتٌ فِی قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ یَهُمُّ بِالْخَطِیئَةِ فَتُشَجِّعُهُ رُوحُالْقُوَّةِ وَ تُزَیِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ تَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوقِعَهُ فِی الْخَطِیئَةِ فَإِذَا مَسَّهَا انْتَقَصَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ نُقْصَانُهُ مِنَ الْإِیمَانِ لَیْسَ بِعَائِدٍ فِیهِ أَبَداً أَوْ یَتُوبَ فَإِن[4] تابَ وَ عَرَفَ الْوَلَایَةَ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ عَادَ وَ هُوَ تَارِکُ الْوَلَایَةِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ الْخَبَر[5]
[1]17- بصائر الدرجات ص 469.
[2]( 1)( و هو ابن داود الغنوی، کما فی الکافی)( منه قده).
[3]( 2) حرج صدره: ضاق( لسان العرب ج 2 ص 233).
[4]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
[5]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.