بسم الله الرحمن الرحیم نقل است که آزمایشگاه ادیسون 1 بار به طور کامل سوخته است. ما –اهالی تنبل فرهنگ و علم این مملکت- اگر بودیم، لابد برای ابد کار را رها میکردیم. اما، ادیسون میایستد و کار را محکم و امیدوار 2باره آغاز میکند. و اگر این مرام، مرام درست است، پس چرا بعضی از دوستان، 3-4 تجربهی پرنقص خود را معیار برای عالم و آدم میگیرند، و صبح و شب بر طبل نومیدی و نمیشود میکوبند؟...
بسم الله الرحمن الرحیم
علمای اسلام، نور دیدهی اسلام و چراغ ظلمات اند. ولی نباید اندیشید که ایشان معیار شناخت دین هستند. دین باید این ها را تایید کند، نه ایشان دین را. دین همه چیز ما را باید تایید کند. هیچ چیزی تسلط بر دین ندارد که بخاهد دین را امضا کند، بلکه دین حق، خود امضا کنندهی همهی امور است. نباید حب عالم ما را از حب علم بیندازد و حجاب ما بشود، نباید ما قبله را اشتباه فرض کنیم. پیشنماز هم خود رو به قبله نماز میگذارد، و اگر مردم به سمت پیشنماز ، نماز گذارند، بت پرستی کرده اند. البته عالم حقیقی، خود این ها را به مردم گوش.زد میکند و خود، حقیقت را عیان میسازد و این، نشان.ی بر حقانیت اوست...
بسم الله الرحمان الرحیم
همانطور که علمای امت، افضل من انبیاء بنی اسرائیل هستند، آنان که از علم، فقط لفظ و لباسش را دارند هم، حکم علماء بنی اسرائیل را خاهند داشت. و مشی آن ها، همان گونه خاهد بود.
بسم الله الرحمان الرحیم
امروز، ما در آستانهی یک توفان عظیم علمی ایستاده ایم، که وجه ملحد مدرنیته را معدوم خاهد ساخت...
بسم الله الرحمان الرحیم
نگاهی به مخاطبان وبلاگ نویس امیرخانی این موضوع را ثابت میکند، که برد کمان داستان، و به معنیالاعم: هنر، بسیار بیشتر از برد متون علمی و رسمی است، و باید گفت امیرخانی درست هدف گیری کرده، و تیر خود را بر هدف نشانده؛ و از رهگذر رماننویسی مخاطبانی پرو پا قرص جور کرده، که در اثر جذابیت قلم و عالمش ، او را در متون رسمیتر هم دنبال میکنند. گو آن که هیچ رسمینویس مذهبی دیگری را دنبال نکنند.ماشاءالله لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
بسم الله النور
طبق قاعده ی خذ عنا تکن منّا ما باید برای درخاست هر چیزی ابتدا به اهل بیت علیهم السّلام رجوع کنیم، یعنی ابتدا بگوییم : یا وجیها عندالله من فلان خاسته را دارم بعد در مقام تحصیل و سعی نیز ابتدا به کسانی که بیش ترین نزدیکی را به اهل بیت دارند رجوع کنیم. بدین وصف در آخرین اولویت، بنا بر اضطرار ، نوبت کفار و منافقین میرسد. پس این که حضرات فرموده اند برای طلب علم و حکمت خودتان را محدود نکنید، دلیل نمی شود که مثلا ما برای طلب حکمت اول بسم الله سراغ فلاسفه برویم!
* یا کمیل لاتأخذ إلاّ عنّا تکن منا؛ای کمیل! جز از ما نگیر تا از ما باشی» -تحف العقول، ص171؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص95.
بسم الله الرحمن الرحیم
به دانسته هایت فکرکن، نادانسته ها را دریاب.
<!-- @page { margin: 0.79in } P { margin-bottom: 0.08in } -->
بسم الله الرحمن الرحیم
از رسول خدا صلوات الله علیه و آله روایت داریم که همانا فرزند انسان بر اسلام زاده می شود . و پدران هستند که او را یهودی یا نصرانی یا مجوس می کنند. از طرف دیگر ما در سیره ی اهل بیت نداریم که علمی را مقدمه ی فهم اسلام (این جا:قرآن و حدیث) قرار بدهند. یعنی این طور نبوده که اگر عربی پیش رسول الله صلوات الله علیه و آله می آید حضرت به او بگوید بگذار کمی لغت به تو بیاموزم ، یا هر چه دیگر بل که حضرت شروع به معاشرت و مصاحبه با ایشان می نمود و در حین این مصاحبه هر کجا که شاید ، از قرآن می خاند . پس اگر مقدمه ی طبیعی برای معرفی قرآن بوده همانا کلام رسول الله و بعدها ائمه و مبلغین درست کردار بوده. از این 2 مقدمه می خاهم به این نتیجه برسم که آموختن چیزی غیر از لغت عرب برای مواجهه و فهم قرآن ، لازم نیست. یعنی هر چه قدر ذهن و دل مخاطب از مفاهیم غیر اسلامی و غیر ضروری و در یک کلام مسائل مصنوع و محتمل الخطاء بشری خالی و عاری باشد ، اتفاقا قرآن به تر بر جان او می نشیند و سریع تر با او ارتباط برقرار می کند. لذا ، اگر هم بنده یا کس دیگر دنبال تدوین علمی با عنوان حکمت اسلامی یا منطق اسلامی هستیم نباید این ها را مقدمه ی فهم قرآن قرار دهیم . عرض بنده این هست که انسان وقتی از مادر زاده می شود بر اسلام است ،یعنی خاطر او و عقل او بر مدار منطق اسلامی کار می کند. ذهن سلیم بر مدار منطق اسلام کار می کند، حال اگر کسی سلامت عقل و ذهنش در مواجهه با اباطیل و خرافات منحرف شد ، به ترین داروی این انحراف قطعا قرآن است. بعدتر هر چه قدر ذهن مخاطب با قرآن و کلام اهل بیت انس بگیرد، این انحراف کم تر و کم تر می شود تا انشاءالله منجر به قرار در صراط مستقیم می گردد.
هو الفتّاح
از شازده می پرسند:شازده!..چرا با ما، یک به یک، کلید ها را، در ها را، اتاق هارا، نمی آزمایی؟!وچرا سر در گنجة کوچک خود داری؟!..
شازده، آهی می کشد...نگاهی به گوشه ای مبهم می کند و می گوید: من کلید ها را... از شاه می جویم...از سیمین دستانِ شاهم، پناهم، در جست و جوی شاه کلیدم من...