هوالعادل
مطلب زیر، با اندک.ی تفاوت، تحت عنوان ((ساحت هنر الهی)) در روزنامه ی جام جم، مورخ 93/2/17 به چاپ رسیده است.
عرفان اسلامی یا تبتل هندی؟
آیا طراز عرفان این است که انسان نسبت به رنگ های دنیا بی تفاوت باشد؟...آیا انسان مومن نباید لذت جویی کند؟...
عالم، ساحت هنرمندی خدا و انسان است. خدا در این میان، کارگردان و صحنه پرداز و نویسنده است، و انسان، نقش آفرینی فعّال، که با فهم اساس ایده و طرح، داستان را شکل می دهد. نقش آفرین اساسی این داستانِ پر از حسن و عبرت، مومن است، به اقتضای ((خلیفه الله)) بودنش. آن که باید آغاز کننده و مدیر باشد، مومن است. و اساسا اختیار عالم(داستان)، بنابر عهدی ازلی، به مومن سپرده شده است. بر این اساس، اگر الم و فتنه ای در میان است، که برای ساخته شدن مومنین مقدر شده، لذت و ثبات و سکینه ای نیز در میان است، که آن نیز، به عنوان پاداش، برای مومن مقدر شده است؛ که انّ مع العُسر یسرا. همانا که با هر سختی، آسانی است... پس نتوان گفت که سهم مومنین، تنها تکلیف و سختی و الم و فتنه است، بلکه طبق آن چه از اهل البیت علیهم السلام، به ما رسیده است، لذات دنیا نیز برای مومنین قرار داده شده اند.
عالم، ساحت هنرمندی خداوند و خلیفهی اوست. و انسان کامل، کسی است که، در همهی میدان های حیات، هنرمند و پیروز ظاهر میشود. آنچه در شرایط سخت جنگ بر رزمندهگان راه خدا و مردم ستمدیده گذشت، این شبهه را برای بعضی به وجود آورد، که حیات عارفانه و زهد، همان است، که رزمندهگان خدا در میدان جنگ داشتند، و تبتّل(ترک حیات دنیوی) و عدم لذتجویی مادّی، ارزش انگاشته شد. در صورتی که حقیقت آن است، که هر میدانی را قواعدی است. و قاعدهی حیات طیبه(نیک زیستی) در مدینه، و در صلح، جز از قاعده ی نیک زیستی در میدان جنگ است. عدم لذت جویی، لزوما از روی ایمان و قدرت نیست، بل.که بسیاری از مواقع، از روی ضعف و جهل است.
سخن خود را با این هشدار پایان میدهم که اکنون، نه وضعیت صلح محض، بلکه وضعیت جنگ اقتصادی است. و به نظر می رسد، که با در نظر داشتن شرایط و اقتضائات ناگزیر نیک زیستی در محیط های شهری و امروزی ، بر هر مومنی واجب است، که به قدر فهم و توان، از هم نوع و هم کیش خیش دستگیری کند.که آنچنان که حجت الله العظما، حضرت فاطمه ی زهرا صلوات الله علیها و علی اهلها فرموده است: الجار ثمّ الدّار... ابتدا همسایه، و سپس خانه... و این سطور، تنها برای روشن شدن حقایق دین خدا و جلوگیری از انحراف فکری و عقیدتی و همچنین بعضی سوء استفاده ها نوشته شده است، نه بهانه جویی برای تن دادن به لذات سافله در شرایط بحرانیِ حیات آخرالزمانی.
در پایان توجه خاننده ی محترم را به آیه و روایات مهمی دربارهی موضوعات یاد شده جلب میکنم :
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ 32-اعراف
[اى پیامبر] بگو: «زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده، و [نیز ] روزیهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده؟» بگو: «این [نعمتها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند و روز قیامت [نیز] خاصّ آنان مىباشد.» این گونه آیات [خود] را براى گروهى که مىدانند به روشنى بیان مىکنیم.
قال ابو عبدالله علیه السلام : لیس الزهد فی الدنیا المال و لا تحریم الحلال، بل الزهد فی الدنیا ان لایکون بما فی یدک اوثق منک بما عندالله
امام صادق علیه السلام میفرماید: زهد در دنیا ترک کسب و تحریم حلال خدا بر نفس خیش نیست. بلکه زهد در دنیا آن است که به آن چه در دست توست، بیش از آن که نزد خداست اعتبار ندهی و اطمینان نداشته باشی.
قال رسول الله صل الله علیه و آله: یَا عُثْمَانُ! إِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى لَمْ یَکْتُبْ عَلَیْنَا الرَّهْبَانِیَّةَ، إِنَّمَا رَهْبَانِیَّةُ أُمَّتِی الْجِهَادَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ
فرستادهی خدا که سلام خدا براو و خاندانش باد فرمود: ای عثمان(بن مظعون)! خداوند تبارک و تعالی، ما را به رهبانیت(ترسایی) نخانده است . همانا که ترسایی امت من، مبارزه در راه خدا است.
16531- وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَهُ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى تَرَکَ النِّسَاءَ وَ الطَّعَامَ الطَّیِّبَ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ تَعْظِیماً لِلَّهِ فَقَالَ ع أَمَّا قَوْلُکَ فِی تَرْکِ النِّسَاءِ فَقَدْ عَلِمْتَ مَا کَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنْهُنَّ وَ أَمَّا قَوْلُکَ فِی تَرْکِ الطَّعَامِ الطِّیبِ فَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَأْکُلُ اللَّحْمَ وَ الْعَسَلَ وَ أَمَّا قَوْلُکَ إِنَّهُ دَخَلَهُ الْخَوْفُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى لَا یَسْتَطِیعَ أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ[1] فَإِنَّمَا الْخُشُوعُ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْ ذَا یَکُونُ أَخْشَعَ وَ أَخْوَفَ لِلَّهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَمَا کَانَ یَفْعَلُ هَذَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ[2][3]
سوال شد از امام صادق علیه السلام در مورد مردی که خوف خدا به نفس او وارد شده ، تا جایی که مباشرت با زنان را ترک گفته، و طعام را (ولو این که حلال و طیب باشد) نمیخورد، و چنان در عظمت خدا قوطهور شده، که نمیتواند سرش را بلند کند. پس امام علیه السلام فرمود : اما سخن تو در بارهی ترک زنان، پس حتما میدانی که نصیب رسول خدا از آنان چه بود. و اما سخنت در ترک خوراک پاکیزه، پس همانا که رسول خدا ، گوشت می خورد و عسل می خورد. و اما سخنت در مورد این که ترس بر او داخل شده، تا آن جا که نمیتواند سرش را بر آسمان بلند کند، پس همانا که خشوع در قلب است. و کیست که از رسول خدا خاشعتر و ترسانتر باشد برای خدا؟! پس او چنان نمیکرد(چنان حالتی به وی دست نمیداد) و حقا که خداوند فرموده است: همانا به تحقیق، که (در) رسول خدا ، برای شما الگو(و سرمشقی) نیکوست. برای آنان که به خدا و روز واپسین امیدوارند.
154- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَبِی الْجَوْزَاءِ الْمُنَبِّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه لَیْسَ فِی أُمَّتِی رَهْبَانِیَّةٌ وَ لَا سِیَاحَةٌ وَ لَا زَمٌّ یَعْنِی سُکُوتٌ.[4]
رسول خدا که سلام خدا بر او و خاندانش باد فرمود: در امت من ، ترسایی نیست. و سیاحت * نیست و زم نیست یعنی ترک کلام و سکوت.
از حضرت رضا علیه السلام مروى است که در این آیه شریفه وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ آن جناب فرمود مقصود از طلب کردن خوشنودى خدا و جستجو کردن ، نماز شب است.[5]
1- حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وَهْبٍ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی ثَوَابَةُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ: تُوُفِّیَ ابْنٌ لِعُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَاشْتَدَّ حُزْنُهُ عَلَیْهِ حَتَّى اتَّخَذَ مِنْ دَارِهِ مَسْجِداً یَتَعَبَّدُ فِیهِ فَبَلَغَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صل الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ یَا عُثْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَکْتُبْ عَلَیْنَا الرَّهْبَانِیَّةَ إِنَّمَا رَهْبَانِیَّةُ أُمَّتِی الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ...
انس بن مالک گفته پسرى از عثمان بن مظعون (رضی الله عنه) مرد و بر او چنان غمنده شد که در خانهاش مسجدى گرفت و در آن بعبادت پرداخت این خبر به رسول خدا صل الله علیه و آله رسید به او فرمود : اى عثمان! به راستى خداى تبارک و تعالى بر ما رهبانیت و ترک دنیا ننوشته(امر نکرده است) همانا رهبانیت امتم جهاد در راه خدا است.[6]
قال امیرالمومنین سلام الله علیه و آله : یا عدى نفسه! لقد استهام بک الخبیث، اما رحمت اهلک و ولدک؟ اترى الله احل لک الطیبات و هو یکره ان تاخذها؟ انت اهون على الله من ذلک. قال: یا امیرالمومنین! هذا انت فى خشونه ملبسک و جشوبه ماکلک. قال: ویحک، انى لست کانت، ان الله تعالى فرض على ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره.
اى دشمنک جان خویش! شیطان سرگردانت کرده، آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمىکنى؟ تو مىپندارى که خداوند نعمتهاى پاکیزهاش را حلال کرده، امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده کنى؟ تو در برابر خدا کوچکتر از آنى که اینگونه با تو رفتار کند. عاصم گفت : اى امیر مؤمنان، پس چرا تو با این لباس خشن، و آن غذاى ناگوار به سر مىبرى؟ امام فرمود : واى بر تو! من همانند تو نیستم، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نکشاند.- نهج البلاغه
1- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ جَمِیعاً عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عِکْرِمَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ لِی جَارٌ یُؤْذِینِی فَقَالَ ارْحَمْهُ فَقُلْتُ لَا رَحِمَهُ اللَّهُ فَصَرَفَ وَجْهَهُ عَنِّی قَالَ فَکَرِهْتُ أَنْ أَدَعَهُ فَقُلْتُ یَفْعَلُ بِی کَذَا وَ کَذَا وَ یَفْعَلُ بِی وَ یُؤْذِینِی فَقَالَ أَ رَأَیْتَ إِنْ کَاشَفْتَهُ انْتَصَفْتَ مِنْهُ[7] فَقُلْتُ بَلَى أُرْبِی عَلَیْهِ فَقَالَ إِنَّ ذَا مِمَّنْ یَحْسُدُ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِذَا رَأَى نِعْمَةً عَلَى أَحَدٍ فَکَانَ لَهُ أَهْلٌ جَعَلَ بَلَاءَهُ عَلَیْهِمْ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ أَهْلٌ جَعَلَهُ عَلَى خَادِمِهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ خَادِمٌ أَسْهَرَ لَیْلَهُ وَ أَغَاظَ نَهَارَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَتَاهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ إِنِّی اشْتَرَیْتُ دَاراً فِی بَنِی فُلَانٍ وَ إِنَّ أَقْرَبَ جِیرَانِی مِنِّی جِوَاراً مَنْ لَا أَرْجُو خَیْرَهُ وَ لَا آمَنُ شَرَّهُ قَالَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص- عَلِیّاً ع وَ سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ نَسِیتُ آخَرَ وَ أَظُنُّهُ الْمِقْدَادَ أَنْ یُنَادُوا فِی الْمَسْجِدِ بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَمْ یَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ فَنَادَوْا بِهَا ثَلَاثاً ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى کُلِّ أَرْبَعِینَ دَاراً مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ.[8]
عمرو بن عکرمه گوید: وارد شدم بر حضرت صادق علیه السلام و به آن حضرت عرض کردم:
همسایهاى دارم که مرا بیازارد؟ فرمود: تو با او خوشرفتارى کن، من گفتم: خدایش رحم نکند! پس آن حضرت روى از من بگردانید، گوید: من نخواستم با آن وضع از حضرت جدا شوم از این رو عرض کردم:
با من چنین و چنان میکند و مرا آزار میدهد! فرمود: گمان میکنى که اگر با او آشکارا دشمنى کنى (و تو نیز مانند او در صدد آزارش برآئى) میتوانى از او انتقام بکشى؛ (و شر او را از خود دور کنى؟و ممکن است مقصود این باشد که : اگر آشکارا با او دشمنى کنى، آیا در مقام مخاصمه مىتوانى ستم و آزار او را بر خودت ثابت کنى بطورى که از تو بپذیرد؟) عرض کردم: آرى من بر او میچربم، فرمود:این همسایهی تو از کسانى است که به مردم رشک برد از آنچه خداوند به آنها داده و تفضّل کرده، پس چون نعمتى براى کسى دید، اگر اهل و عیالى داشته باشد به آن ها تعرض کند و ( از ناراحتى که ناشى از حسدى است که در درون اوست) آنها را بیازارد، و اگر خاندانى ندارد (که آنها را آزار کند) به خدمتکارش مىپیچد، و اگر خدمتکار نداشته باشد ، شبها را به بیدارى بسر برد و روزها را به خشم بگذراند، همانا مردى از انصار خدمت رسول خدا (صل الله علیه و آله) آمده عرض کرد: من خانهاى در فلان قبیله خریدارى کردهام، و نزدیکترین همسایه من در آن خانه کسى است که خیرى از او به من نرسد و از شرش آسوده نیستم. پس رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله به على علیه السلام و به سلمان و اباذر- (راوى گوید:) دیگرى را هم فرمود که من فراموش کردم و گمان دارم که مقداد بود- دستور داد که با بلندترین آوازشان در مسجد فریاد زنند که:
هر که همسایهاش از آزار او آسوده نباشد ، ایمان ندارد، پس آنها 3 بار آن را گفتند، سپس با دست اشاره کرد که تا چهل خانه است از برابر و پشت سر و طرف راست و سمت چپ (یعنى تا چهل خانه از چهار طرف همسایه هستند).[9]
قال امیرالمومنین علی علیه اسلام : ((جعل اللّه سبحانه حقوق عباده مقدّمة لحقوقه فمن قام بحقوق عباد اللّه کان ذلک مؤدّیا إلى القیام بحقوق اللّه[10]))
امیر المومنین علیه السلام : خداى متعال، رعایت حقوق بندهگانش را مقدمهاى براى رعایت حقوق خودش قرار داد، پس هر که به اداى حقوق بندهگان خدا قیام کند، این خود سبب قیام به اداى حقوق خدا خواهد شد.[11]
* سیاحان، کسانی بودند ، که به قصد هواپرستی و تلذذ حرام و تنوع جویی در لذات حرام، و بدعت گذاری در دین سفر میکردند.
لینک مطلب منتشره: http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2946142
[1] ( 1) فی المصدر زیادة: إلى السماء.
[2]( 2) الأحزاب 33: 21.
[3]نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، 28جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق.
[4] ابن بابویه، محمد بن على، الخصال، 2جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: اول، 1362ش.
[5] ابن بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه السلام / ترجمه آقا نجفى، 2جلد، انتشارات علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، بى تا.
[6] ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق) / ترجمه کمرهاى، 1جلد، کتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش.
[7] ( 1) أی ان أظهرت العداوة له استوفیت منه حقک و عدلت فی اخذه.
[8] کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
[9] کلینى، محمد بن یعقوب، أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، 4جلد، کتاب فروشى علمیه اسلامیه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.
[10] تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم (مجموعة من کلمات و حکم الإمام علی علیه السلام)، 1جلد، دار الکتاب الإسلامی - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.
[11] حکیمى، محمدرضا و حکیمى، محمد و حکیمى، على، الحیاة / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى - تهران، چاپ: اول، 1380ش.
بسم الله الذی لا اله الا هو
ظاهرا فرق باید باشد بین مرجع و مَتبَع، وگرنه نمیفرمود: فارجعو ، میفرمود: فاتبعو ، به نظرتان میشود این را به آقایان فهماند؟
بسم الله الرحمان الرحیم
خاک بر سر فرهنگی کنند که به جای آن که کانون ازدواج راه بیندازد، کانون ترک خودارضائی راه میاندازد و اسم خودش را هم میگذارد اسلامی!... اگر خاک بر سر این فرهنگ-این مدل دین داری- بریزیم و در تاریخ دفنش کنیم، بعدا میتوانیم از خداوند بخاهیم تا رزق دیگری برای ما قرار دهد .
بسم الله الرحمان الرحیم
این که فرموده اند اگر چیزی از ما نقل شد که با سنت و عقل سلیم منافی بود آن را به دیوار بکوبید، آیا معنی.ش این نمیشود که حضرات روی عقل شیعه و روی فهم.ش از قرآن اعتبار و حساب کرده اند؟ اگر چنین است، پس این حرفی که میزنند که شما از قرآن هیچ نمیفهمید، باطل محض است. بلکه همین فهم ناقصی که ما داریم، همین عقل ناقص ما، در کار شرع و همهی کارهای دیگر در کنار منبع و متن، میزان و ابزار است.
بسم الله الرحمان الرحیم ، الذی هو مولّف بین القلوب
آیا وادی ولایت، وادی اطاعت است؟ و از این روست که رسول خدا ، مومنین به خیش را، در عقل و قلب ، و علم و عمل، متوجّه امیر مومنان ساخته است و برتافتن از امرش را خروج از دین خانده است؟ یعنی این که مسئولیت عظیم رسول الله، صلوات الله علیه و آله، طبق آن چه در کتاب الله، مسطور است، بلاغ المبین بوده است، و مسئولیت عظیم ائمه علیهم السّلام، احقاق دین. یعنی اِعمال آن چه رسول آورده است و فرموده است. یا به دیگر سخن، تفصیل همه جانبهی آن پیغام مجملی که رسول الله آورده است ، که نهایتا منجر به تحقق ارض مینوی و بهشت زمینی خاهد شد... چنین مینماید که سلوک در هزارتوی عالم بلا، نیازمند اطاعت از پیشدار است... و ازاین رو ، ولایت و اطاعت ، به هم تافته اند...عیار سنجش اعمال، پذیرش ولایت حق است، که همان قبول ولایت امیرمومنان است... ولی مفتاح ورود نفس به عالم ولایت حضرتش، محبت است...پس لاجرم، باید اقرار کرد، که ولایت به غیر محبّت حاصل نمیآید . و این، جز اطاعت از سر ترس یا از سر اغناء فکری است... اینکه چرا از جلوات خالق متعال ، نفس مبارک علی علیه السّلام معیار و میزان حق و باطل معرّفی شده است، شاید از سنخ مباحث منطقی نباشد... لکن قطعا میتوان گفت، که کلید قلب ها را به او سپرده اند... و کلید قلب علی، به دست فاطمه است... پس اگر هیبت حیدریه مانع از جراتت به دق الباب شد، دل به رب البیت بسپار ، و برای ورود به بیت، نام مادر را صدا بزن...دخیلک...دخیلک...یافاطمه الزهرا.... اللهم صلّ علی فاطمه وابیها، و بعلُها و بنیها و سر المستودع فیها...بعدد ما احاط به علمک....