بسم الله الرحمن الرحیم
طبق صحبت آقای میرشکاک که –در جلسه ی هنر از دیدگاه شهید آوینی، در مورد رمان-فرموده اند: این کاراکترها(ی رمان) یا باید قدسی باشند یا انسان معمولی که اشتباه هم میکند؛ در این شرایط از کجا معلوم که جزو اشاعه دهندگان فواحش نباشیم؟"
باید گفت : خداوند عالم هم که خالق تمام کلمات است، کاراکترهایش را با آزادی بسیاری در زمین رها کرده که داستان سازی کنند، و خودش هم قصهی شان را در کتابش آورده. پس باید بگوییم خدا هم تشییع فاحشه کرده که بعضی انسان ها را رها کرده تا هر کار خاستند، بکنند و بعد هم هر وقت لازم شد، خودش رسوایشان می کند...
حالا اگر یک وقت خاستیم طرف خدا را بگیریم، باید بگوییم: اگر ما ((خدایی)) باشیم، در داستانمان هر کسی نمی تواند هر غلطی خاست بکند... و همه تحت ولایت "نویسنده" کار می کنند... لکن اگر ما چنین شخصیتی نیستیم، واجب نکرده که بخاهیم رمان بنویسیم.
والعاقبه للمتقین.11/12/91
بسم الله الذی هو الخالق کلّ شی...
رمان، از آن جا که ترکیبی از زیست درونی نویسنده ، الهامات و تاثّرات و مشاهدات بیرونی بر ذهن نویسنده است ذاتا بسیار جذّاب است. و از این رو همواره جایگاه شاهانهی خیش را هم در عرصهی سرگرمی و هم در عرصهی تفکّر حفظ خاهد کرد و به عنوان یک سرگرمی باکلاس و فردی و در دسترس و نسبتا ارزان، محبوب خاهد بود. جملات استاد شاهحسینی را به یاد میآورم که میگفت: ((مملکتی که رمان دارد، فیلمنامهی خوب و به تبع آن سینمای خوب دارد.)) و باید اعتراف کرد که مملکتی که سینمای خوب دارد، بر ساحت فرهنگ خود امیر و مسلّط است. و هیچ سلطنتی بالاتر از سلطنت فرهنگی نیست...
در مورد رمان "شطرنج با ماشین قیامت"
بسم ربّ الشهداء والصّدیقین...
شخصاً در رمان جنگی ، به دنبال تجربه ای از جنگ هستم و گرفتن باری معنوی ، که در مورد دوّمی متاسفانه چیز زیادی عایدم نشد..بنابراین، "شطرنج با ماشین قیامت" را نمی توانم به عنوان نخستین باب خانش ادبیّات جنگ، به کسی توصیه کنم..شاید ادبّیات جنگ، بیش تر از این که بخاهد درس زندگی ، یا فلسفه زندگی ارائه بدهد، وظیفه دارد مشام مخاطب دور از روز های جنگ را، با "بوی" جنگ آشنا کند. و از آن خان گستردة الهی، طرفه ای نیز نصیب جاماندگان،یا آیندگان که دستشان از این سفره کوتاه است بنماید..بیش ترین دغدة ادبیّات اصیل دفاع مقدّس ، شاید این است که به قول آقایمان: یاد شهدا را زنده نگه دارد، که امروز، اجرش کمتر از اجر شهادت نیست...
اگر نه عاقلانه-به معنی الشایع-شاید شاعرانه بتوان به این سوال پاسخ گفت: چرا و چگونه ،رزمندگان ایرانی وشیعی، بر خلاف تمام رزمندگان همة جنگ های غیر ارزشی، از جان به در بردن از جبهه ،افسرده و غمگین می شوند و به سودای مرگ،سرمست و خرسند..و چرا آن زمان که عوام به صورت کاملاُ غریزی و خودکار از صدای مسلسل و از لهیب انفجار و تیررس گلوله، آناَ "به زمین می چسبند" ابراهیم همّت ها کالجبل الرّاسخ می ایستند و کالسّفینه فی الامواج البحار به جلو می رانند و از این "قاعدة غریزی" مستثنا هستند...