بسم الله الرحمان الرحیم
غم جهان،که نفس آزاده و جان بیدار، مُدرِک1 آن است، غم دریافت بی واسطهی آلام2 بشر است.
1- درک کننده، فهمنده
2- ج الم: درد ها
هوالناجی
از در مترو که می آیی بیرون چند متر جلوتر یک ون گشت ارشاد کاشته اند که خانم های نامحجوب را ارشاد کنند و بعد راهی نمایش گاه کتاب. می روی و ناصحانه به پلیس جوانی که کنار ون است می گویی: خب فرض که حجابشونو این جا درست کردند، چه تضمینی هست که ادامه ی راه همان طوری بمونن؟... کنایه از این که برادر! آب در هاون می کوبی! لابد لطف می کند و فقط لب خندی می زند و می گوید: خیلی ممنون... جلوتر که می روی دوباره یک ون گشت می بینی، می گذری تا آستانه ی ورودی نمایش گاه ، که چند شرکت غرفه گذاشته اند برای فروش سرویس هایشان. اسم مبین نت توجّهت را جلب می کند و وقتی نزدیک تر می روی ، نگاهت به غرفه دارها می افتد که 2 تاشان انگار از سالن فشن بیرون آمده اند! ... و دیدن این چیزها باعث می شود که به ریش عدّه ای بخندی. ولی سوزش دلت از حماقت مدیرها خیلی پررنگ تر از این خنده، تا مدّت ها بعد آزارت می دهد.
اللهم عجّل لولیک الفرج...