بسم الله الرحمن الرحیم
گِل کافر از زمین است و گِل مومن از آسمان، از این رو، در گوش کافر، حرف آسمانی نمیرود، و دلش حرف آسمانی را درک نمیکند... گل شور و شیرین در هم آمیخته است و شوربختان در زمان ما غاصبان حکومت زمین اند... ازین رو، حرف های شیرین آسمانی، بعضی دل ها را شور آید. شیرین رفتاری و شیرین گفتاری، وقت شناسی، و تقید به آیین رازداری، مقدمات از آسمان سخن گفتن با مستضعفین آخرالزمان است...
بسم الله الهادی
اهل ظلم، خود به ظلم دچار می شوند، و آن.هایشان که سهم.ی از عقل، درون.شان باقی مانده است، خسته و پشیمان خاهند شد... والصبح اذا تنفّس...
پ.ن : ماه رمضان بر شما شیرین ، التماس دعا...
بسم الله الرحمان الرحیم
بعضی وقت ها اصلا راه وسطی وجود ندارد!...یا باید به آسمان پرواز کنی، یا از وسط جوب رد شوی، یا این که خودت را پرت کنی پایین و هلاک شوی...وقتی نمیشود پرواز کرد، از توی جوب رد شدن اجباری است. این وضعی است که امروز، ما در بسیاری از موضوعات راهبردی بهش دچاریم...و به خاطر این دچاریم، که راههای معمولی یا خرابند، یا مسدودند، یا توسط شیاطین سد شده اند، و جامعه به فکر نبوده است.
تاریک است...
همه می نالند ....
گویی تنها کاری است که آموخته اند...
من امّا ، چراغی بر می افروزم....
بسم الله النّور...
بوی جنگ می آید...
آی آدم ها که در ساحل نشسته شاد و خندانید...
خاب خرگوشیتان را آیا ، صفیر موشکی بر هم خاهد زد؟......
هو الغیور
دیشب داشتیم گزارشی را از اخبار شبکه 5 می دیدیم راجع به مانتو فروشی های تهران ، ملت ناله می کردند از این که اگر بخاهند یک مانتوی آبرومندانه و در شان خودشان بخرند باید چندین ساعت وقت صرف کنند و ... رفته بود سراغ اهالی صنف ، از فروشنده تا سرکرده شان، تا رسید به یکی که نمی دانم تولید کننده بود یا وارد کننده صورتش را هم نشان نمی داد و چیزهای جالبی می گفت: کسی نمی تونه جلوی منو بگیره... طرف پرسید که اصلاً راجع به فرهنگ ملّی و این حرف ها دغدغه ای داری؟ جواب داد: نه!... من نمیام پول و سودم رو ول کنم واسه فرهنگ و .... مخم سوت کشید!.... من در طول گزارش فکری بودم که: ینی چی؟...ینی کسی بخاد یه مانتوی معمولی بخره تو این خراب شده، گیرش نمیاد؟ همه جا از همین مانتو ناجورا می فروشن؟!!...مگه میشه؟!!... بعد رسید به این یارو دیدم مردک بی همه چیز عرصه را قبضه کرده ، در مملکت شیعه لباس فاحشگی می فروشد و هل من مبارز هم می زند که : هیشکیم نمی تونه جلومو بگیره..... به ابالفضل عبّاس علیه صلوات الله می ارزد کسی از جانش بگذرد یک همچین کثافتی را از صحنه روزگار محو کند....... تا فیها خالدونم سوخت وقتی دیدم جرم به این سنگینی دارد و این قدر هم جری و بی پرواست... ای خاک عالم بر سر ما که اموراتمان دست چنین ابازنه ای افتاده ای و نیش مبارکمان هم تا بناگوش باز است و بلا نسبت گوسفند در مسیر ((سر کار)) و دانشگاه!! در رفت و آمدیم ...
پ.ن: هیئتی ها و لوطی نماهای تهران هم دلشان خوش باشد به قمه زنی و لط زنی و سینه زنی... کلاهشان را بگذارند بالاتر!.....