قلم بر آستان خداوند شکوه و جلال جز لرزیدن و به سجده افتادن کاری نتواند...
یا عقیله العرب!... خیلی کوچیکتم!!..دریاب!..........
هوالقهار
مامان می خاد خونه تکونی کنه!
رسول خدا صل الله علیه و آله: از [وقوع] غرق [یا دفن] شدن و مسخ و زلزله چاره ای نیست! عرض کردند: ای رسول خدا! آیا در این امت؟ فرمود: آری، هنگامی که زنان خوانندگی کنند، و زنا را حلال شمارند، و ربا خورند، و شکار در حرم را حلال گردانند، و لباس ابریشم پوشند، و مردان به مردان و زنان به زنان بسنده کنند (هم جنس بازی کنند).
رسول خدا صل الله علیه و آله : «در امت من زلزله ای رخ می دهد که در آن ده هزار، بیست هزار، سی هزار نفر نابود می شوند. (خداوند) آن را برای پرهیز کاران پند، برای مومنان رحمت، و برای کافران عذاب قرار می دهد».
( کنز العمال: ج 41 ص 567 ح 39615)
در مورد رمان "شطرنج با ماشین قیامت"
بسم ربّ الشهداء والصّدیقین...
شخصاً در رمان جنگی ، به دنبال تجربه ای از جنگ هستم و گرفتن باری معنوی ، که در مورد دوّمی متاسفانه چیز زیادی عایدم نشد..بنابراین، "شطرنج با ماشین قیامت" را نمی توانم به عنوان نخستین باب خانش ادبیّات جنگ، به کسی توصیه کنم..شاید ادبّیات جنگ، بیش تر از این که بخاهد درس زندگی ، یا فلسفه زندگی ارائه بدهد، وظیفه دارد مشام مخاطب دور از روز های جنگ را، با "بوی" جنگ آشنا کند. و از آن خان گستردة الهی، طرفه ای نیز نصیب جاماندگان،یا آیندگان که دستشان از این سفره کوتاه است بنماید..بیش ترین دغدة ادبیّات اصیل دفاع مقدّس ، شاید این است که به قول آقایمان: یاد شهدا را زنده نگه دارد، که امروز، اجرش کمتر از اجر شهادت نیست...
اگر نه عاقلانه-به معنی الشایع-شاید شاعرانه بتوان به این سوال پاسخ گفت: چرا و چگونه ،رزمندگان ایرانی وشیعی، بر خلاف تمام رزمندگان همة جنگ های غیر ارزشی، از جان به در بردن از جبهه ،افسرده و غمگین می شوند و به سودای مرگ،سرمست و خرسند..و چرا آن زمان که عوام به صورت کاملاُ غریزی و خودکار از صدای مسلسل و از لهیب انفجار و تیررس گلوله، آناَ "به زمین می چسبند" ابراهیم همّت ها کالجبل الرّاسخ می ایستند و کالسّفینه فی الامواج البحار به جلو می رانند و از این "قاعدة غریزی" مستثنا هستند...